ياد خودم افتادم
دبيرستاني بودم زنجير طلام رو فروختم كتوني خريدم
يه بارم يه لنگه گوشوارم گم شده بود اون يكي لنگش رو هم فروختم براي خودم تولد گرفتم
البته مامانم خسيس نبود
به نظرش كتوني زبون گاوي جلف بود و نخريد
با موسيقي و بزن و بكوب تولد هم مخالف بود
كلا به بهانه هاي الكي طلا زياد فروختم