بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد...
سوسك آلمانى(سوسك كابينتى)هست،عاشق چربى هستن اينا،بايد ظرف كثيف نگه ندارى واللا ميان،من يه مدت درگير بودم،تهشو درآوردم گفتن تو شهرى مثل تهران در حقيقت اينا همه جا هستن فقط وقتى كثيفى هست تعداد بيشترى ميان و ميمونن برا همين ميبينمشون
آرام باش،تفكر كن،توكل كن،آستين ها را بالا بزن آنگاه دستان خدا رو ميبينى كه زودتر از تو دست به كار شده اند🙂
آشپزخونه مام پر بود هرکار میکردیم تموم نمیشدن ی هفته رفتیم مسافرت کلید خونمون دست خاهرم بود هرروز میومده کلی حشره کش همه جا میزده دیگه وقتی ما رسیدیم کف خونه همش سوسک مرده بود یه خونه تکونی درست حسابی کردیم خداروشکر چن روزه نیستن ولی از دسشویی حیاط چنتایی اومدن بیرون فک کنم نقل مکان کردن
منم خونم پر سوسک بود درحدی ک ی وقتایی تو غذا میوفتاد و مجبور بودم بریزم غذارو پر سوسک ریز کامان زدم سمپاشی تاثیری نداشت یبار پماد امهارو گرفتم رو تیکه های کاغذ زدم همههههه جای خونه گذاشتم پشت تی وی پست کنسول زیر ممد لباسا زیر کاغذ زیرو روی کابینتا داخل کابینتا ینی هررررجایی ک سوراخی وجود پاشت زیر قالیا
ینی به هفته نکشید خدارووووووشکر راحت شدم دبگه هیچ سوسکی ندیدم خداروشکر
🌸🌸🌸😍خدای مهربونم من این فرشته ی زیبا رو از کرم و لطف تو دارم پس خودت حافظش باش😍🌸🌸🌸