2726
عنوان

بیاین بگین در حال حاضر دارین چیکار میکنین و چرا بیدارین

| مشاهده متن کامل بحث + 718 بازدید | 116 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
چ حسی داری از اینکه تو سایت پر از خانم پرسه میزنی😕

بیشتر فیلم میبینم خسته که میشم اینجا چند دقیقه ای میام

عاشق دوچرخه 🚴‍♂️🚴‍♂️🚴‍♂️ و تفریح و گوش دادن به موسیقی خصوصا عشقم ❤معین❤
شده شبیه شوهر من چراااا خخخ راهی پیدا کردی ب منم بگو 

هیچی رفتم به دکترم گفتم شوهرم زود انزالی داره بهم آمپول hcg داد الان دو روز از پرم گذشته دقیقا دوروز به تخمک گذاری نزدیکی داشتیم.منم همه مایع رو از کاندوم با سرنگ وارد واژن کردم

سرکار هستم و مجبورم بیدار باشم ولی دارم از بی خوابی غش میکنم

کارتون چیه؟

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
من برعکس خواب ا سرم میپره☹

منم اگه قلبم درد بگیره بدش تنگی نفس بگیرم نمیتونم بخوابم چون سه ماهه عمل کردم خطرناک بود اما من بحرف دکتر گوش ندادم یه هفته گذشت خودم خواستم اونم با دعوا اون میگفت واست خطرناک

هیچی رفتم به دکترم گفتم شوهرم زود انزالی داره بهم آمپول hcg داد الان دو روز از پرم گذشته دقیقا دوروز ...

اوووووه میگماا شوهدت اگ بگه من تو.. تخلیه نکردمو دعوا ک از چیه کیه چیییی؟؟؟😟😟😟

سنگ شانس من ... سنگ توالته😒
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730