دایی بزرگم از من خوشش نمیومد و همیشه ناراحتم میکرد
منم سال سوم اون درس تو نیکی میکنی در دجله انداز رو خونده بودیم
رفتم خونه داییم با دخترش بازی کنم باز بهم حرف گفت و ناراحتم کرد
منم با غصه گفتم تو نیکی میکنی در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز😂😂😂
حتی ربطشم نمیدونستم فقط چون حس میکردم کارش خوب نیست خواستم بگم نیکی کنه😂😂
الان همش تعریف میکنه و بهم میخنده😅😅