بچه ها من تازه جدا شدم همزمان با جدا شدنم داروی اعصابمو گذاشتم کنار یه ماشین ۲۰۶ هم داشتم که میخواستم بفروشم خریدار یه اقایی بود که مجرد بود شماره امو تو دفتر خونه برداشت بهم زنگ زد از اونجایی که تو حال بدی بودم به خاطر قرصا و تعادل رفتاری نداشت جوابم دادم گفت از من خوشش اومده و اینستامو پیدا کرده بود با یه اسم دختر درخواست داده بود منم قبول کرده بودم بعد متوجه شدم از طریق شمارم اینستامو پیدا کرده منم بهش جواب دادم که قصد دوستی ندارم
همزمان با این داستان پدرم رفت سفر و فامیلای مادرم مارو دعوت کردن به سفر و ما کاملا اماده سفر شدیم که داشتیم راه میوفتادیم خالم که ویلا داره زنگ گفت کنسله منم یکم غر زدم خوابیدم تو عمق خواب بودم برادرم گفتن برنامه ی خاله رو بیخیال شو منم خواب بودم گفتن بهم پاشو بریم اردبیل منم بینه خواب و بیداری بودم گفتم مامان بیاد من نمیام البته من هیچی یادم نمیاد مامانم بهش برخورده از خونه قهر کرده رفته خونه خالم تا داداشم مامانمو ببره و بیاد شده بود ۳صبح منم خواب به صدای در بیدار شدم گوشیم روی میز تی وی بود اون پسره ام که ماشینو خریده بود پیام داده بود عکسات خیلی زیبان ساعت سه بامداد هم زنگ میزده منم خواب بودم داداشام رسیدن هم پیامشو خوندن ....هم جواب تلفنشو دادن یهو منو بیدار کردن در حد مرگ زیر دست دوتا پسر بودم همه جام کبود بود بنفش شده بودم داداشامم بهم میگفتن بذار مهر طلاقت خشک شه بعد خراب بازی دربیار لیاقت ماشینی که بابا واست خریده رو هم نداشتی بابا کجا کم گذاشته از این حرفا اونقدر سرم کوبیدن دیوار خون بالا اوردم
