کم کم میگم باشین توروخدا حواهرانه راهنماییم کنین.
ساعت ۲.۴۵ با شوهرم دعوام شد و عصبی بودمرفتمحرم و ۶ رسیدم خونه.بعد ک برگشتم میگه با اجازه کی رفتی گفتم هیشکی
زنگ زد به مامانم میگه این میره و میاد و خبر نمیده اگه دوباره بره میفرستمش بیرجند .مامانمم گفت غصه ی پسرم ک هست( داره جدا میشه) شماهم مثل اون.بعد شوهرم قط کرد میگه حالا ک مامانت اینجوری گفت باید بری.رفت پول اورد برام بزور انداختم بیرون .