نیم ساعت دیگه فک کنم تکرارشو بزاره ... پسره ب حاجی گفت با مامانم صحبت کن اجازه بده ستایشو بگیرم حاج اقا ک ب مادرش گفت عصبانی شد گفت اصلاااااا نمیشه.....پسره دوباره ب حاج اقا گفت کسیو ندارم مامانمم راضی نمشه پس تو ستایشو خاستگاری کن برام .. اونم بازنش رفت خاستگاری ستایش گفت نه شب دوباره خوده پسره زنگ زد چون فردوس و اینا داشتن گوش میدادن ستایش الکی گفت باشه ب حاج خانوم سلام برسونین ک اونا نفهمن مثلا...همین