2726
عنوان

خودشیفته نباشیم🤣🤣🤣...(سوتی)

394 بازدید | 22 پست

امروز برای صبحونه مادرشوهرم نذری داشت

منم که شب اونجا خوابیده بودم صبح زود پاشدم ک کمک کنم 

دیدم دیگ رو گذاشتن توی حیاط 

منم گفتم صبح زوده بزار شلوارمو بکشم روی شلوارکم که سردم نشه کلا این شلوارم خوشگله و خودمم خیلی دوسش دارم

خلاصه چنتا از فامیلاشونم دعوت بودن و دختراشونم با خودشون اورده بودن 

من دیدم ک این دخترا هی به شلوارم نگاه میکنن منم باخودم میگفتم از بس شلوارم قشنگه انقد نگاش میکنن خوب شد اینو پوشیدم 🤣🤣🤣

بعد از کلی قیافه گرفتن و رفتم تو جو دیدم پاچه های شلوارکم از زیر لول شده بودن دقیقا زیر شلوارم جمع شده بودن خیلی ام مشخص بودن

دیگه اون لحظه فقط دلم میخاست بپرم تو دیگ با شیر برنج بجوشم🤣🤣🤣


خخخخخ

سالها قبل فک میکردم تنهایی عجب فاجعه ای است اما...هر چ بیشتر مردم را شناختم تنهایی من دلچسب تر شد.عاشق تنهایی ام هستم❤.ب طرز اعتیادآوری ب سکوتِ مطلق عادت کردم.حتی در جمع هم از درون تنها هستم.حالا میفهمم چرا باید چاه را ب مردمان ترجیح داد. ♤ کاربر عزیز اگ مخالف نظرمی ریپ نزن این نظر شخصیه منه هر کسی یه ایده متفاوت دارع♤#کاربر_قدیمی

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728


حالا مال تو تصویری بوده، ولی سوتی من پیامکی بود و بسیار تأثیر گذار؛



برادر شوهرم  یه مغازه زده بود ولی مشتری زیاد نداشت و کم رونق بود.

پیامی رو واسش فرستادم به این مضمون؛

به خدایت توکل کن، کافیست.

گوشیمو گذاشتم زمین و پر غرور و پیروزمند رفتم ظرفانو شستم.

بعد از حدود 1 ساعت اومدم سر وقت گوشیم دیدم برادر شوهرم پیغام داده، منم شادمان و سرمست رفتم سروقت گوشیم، دیدم نوشته: « باشه توکل میکنم 😁»

اون خنده ی آخر پیامش واسم مفهوم نداشت، گفتم کجاش خنده داشت؟


امّا 😕

رفتم یه بار دیگه پیغاممو چک کردم دیدم نوشتم؛

«به خایت توکل کن»

خاک بر سرم😕


رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730