دانشگاه ک قبول نشدم
تو خونم همش
فقط یه باشگاه میرفتم ک سرساعت باید خونه میبودم
همه باهام بدن
تو خونه همش دعوا و گریه
میخوام دو ساعت با دوستم برم بیرون چارساعت باس بپیچونم
میگم نمیذارین جایی برم بذار برم سرکار از این خونه خستم دوباره دعوا میگیره باهام
حاضر شدم برم کارخونه صبح تاشب اینجا نباشم
دلم نمیخواد پولشونو بگیرم
تا حرف میزنم مامانم میگ دکتر نمیرم مرگشو بندازه پای من
خستم از این همه فشار
تو خونه هیچ سرگرمی یی جز گوشی نیس ک سر اونم همش غر میزنه نمیتونمم مث قبلنا کتاب بخونم نتونستمم درس بخونم
اگ شرایط ازدواج داشتم ازدواج میکردم ولی نمیشه