2726
عنوان

پسرم یه سوال دارم ازتون دخترا :/

1646 بازدید | 156 پست

سلام 

ببینید امسال برای مسافرت رفته بودیم روستامون .  شب بود و رفته بودیم مسجد من مشغول فرمون دادن به ماشین بودم ( جلو دسته بود و مردم همه جا بودن ) که یه مسیر رو کلا دنده عقب بیاد وقتی به میدون رسیدیم جایی که می‌توانستیم دور بزنیم متوجه نگاه خیره یه نفر از پشت سرم شدم وقتی برگشتم  چشم تو چشم شدیم و دختره نگاهش رو دزدید منم سوار ماشین نشدم و اونا رفتن.  یه گوشه وایستادم و متوجه نگاه های قایمکیش بودم که فک کنم مادرش بود که اومد و رفتن منم بیخیالش شدم و دیگه بهش فک نکردم فرداش وقتی با چند تا از بچه های فامیل رفتیم دور بزنیم دیدمش با یه دختر هم سن خودش که داشتن از روبه رو میومدن و بازم داشت نگاه می کرد ( البته بگم دید زدنای من در  حد یه نیم نگاه بود هیچوقت خیره نمی شدم اما اون تابلو بود)

از کنارمون رد شدن و منم تصمیم گرفتم نامحسوس دنبالشون کنم (برای اولین بار بود که به فکر شماره دادن به یه دختر افتاده بودم شاید بگین چون قشنگ نبودم نه در حد خودم هستم و همچنین متوجه نخ دادن های دخترا اما به دلایل زیادی همچین کاری نمی‌کردم ولی نمی تونستم از این بگذرم واقعا زیبا بود) با فاصله زیادی ازشون حرکت می کردم که رفتن داخل یه کوچه منم وایستادم و جلو تر نرفتم گفتم شاید می خوان مچ بگیرن و فهمیدن تقریبا یه دقیقه وایستادم و بعد دوباره راه افتادم که از کوچه در اومدن و مستقیم طرف ما رو نگاه کردن و متوجه من شدن بعد جلو رفتن و منم چون تابلو نشم مستقیم راهم رو ادامه دادم و وارد یه کوچه شدم و همونجا وایستادم تا اونا دور بشن تا بتونم برگردم چند دقیقه همینطور صحبت کردیم و می خواستیم برگردیم که برگشتم و از کنار کوچه ما رد شدن منم تعقبشون کردم که هی میرفتن تو یه کوچه و میومدن یه بار که رفتن داخل کوچه من رفتم دنبالشون و از پشت یه سوت زدم که لبخند زد اما برنگشت منم جرعت جلو رفتن و نداشتم پس اومدم بیرون و دیگه دنبالشون نرفتم ( طی چند روزی اونجا بودیم مرتب همدیگه رو دیدیم و همدیگرو دید می زدیم و اون لبخند میزد ) گذشت و یه شب از قسمت زنونه مسجد با همون دوستش اومدن بیرون مستقیم منو نگاه کرد و رفتن تو مکانی به اسم گود ( مردم اونجا میشستن و تغذیه نگاه میکردن) من دم در اونجا بودم و اومد بیرون با لبخند منو نگاه می کرد منم بهش لبخند زدن رفتن چایی گرفتن و یه گوشه خلوت وایستادن بچه های فامیلم کلا پیشم بودن که یهو یه نفرشون میره و به دختره میگه شماره این پسر رو میخوای اونم میگه برو تا نزدمت و اینا منم دیگه نگاش نمی کردم فرداش اومد و دقیقا از کنارم رد شد و رفت یه گوشه ایستاد منم نگاش کردم که بعد۳۰ ثانیه دوباره اومد از کنارم رد شد رفت پیش مامان بزرگش ولی دیگه از حرفش بدم اومد و دنبالش نبود تو روزای بعدشم دیگه ندیدمش

نظرتون چیه مشکلش چی بوده یعنی من اشتباه فک می کردم؟؟؟؟؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

تو پیچ کوچه ها من گم شدم 🥴. اما قلمت خوبه 

میتونی با مودب پور رقابت کنی 

یه معلم دینی تو دبیرستان داشتیم ، میگفت اگه یه مرد تو خیابون صداتون کرد ، نگین بله ! بگین  هان .  شاید همون لحظه داشته صیغه میخونده!                                                        اون اولین درس زندگیم بود ..😂🤭
2706
ارسال نظر شما
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز