2733
2734

ن اصلااااا... چون خودمم بی دعوت جایی نمیرم ب جز خونه پدرشوهر. فقط درحد ی سر زدن ب طرف حتی خواهرشوهرام چیزی بخوان بیارن برام قبلش بهم زنگ میزنن ک ما داریم میایم 

مادربودن حس عجیب و غریبی است💜. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.❤️👶🤱اااااارررری اینگونه است مادربودن... 😍من فقط عاشق اینم ک عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا ب جای تو بمیررررم.. 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

هم با دعوت هم بی دعوت.گاهی وقت ها هم زنگ میزنن که شام درست کردیم میاریم.خانواده خودم با هزار عشوه و ادا و اذیت و دعوت میان.اونم با قیافه گرفتن و منت و هزار حرف و حدیث دیگه
خدایا گاهی نگاهی
2731

اسم مادرشوهر میبینم جگرم کباب میشه

بیچارم کرده

ببین عین کلفت سالها براش کار کردم

الان فقط میزنه تو سرم لعنتی

میگه تو اِلی و فلانی و...... بعد اشغال کم محل میکنه گله گی و حرف مستقیم نمیزنه جوابشبدم خفه شه

❤️برای آرامش و موفقیت خودم و اعضای خانوادم دعام کنید از شر فتنه هم دور بمونیم❤️  💙💠🔷عضو گروه آبی🔷💠💙  🧡  شروع کالری شماری ۵ ابان با وزن ۷۶ با گروه نارنجی🧡 ۱۸ ابان ۷۵ کیلو💪هدف نهایی۶۰💪  19 دی وزن 69/۹۰۰ 💪تاریخ 27 دی به هدف اولم 68 رسیدم😍 بعد یک سال حدودا وقفه 16/09/1402 بازم شروع کالری شماری میکنم با وزن۶۹ 😍هدف نهایی 60😍 وزنم تا یلدا 6۸😍

نه بنده خدا برای وعده غذایی که حتما دعوتی میاد خودش هم دعوت می کنه شاید چند ماه یکبار یه دفعه زنگ بزنه بگه هستین بیام یه سر که حتما بعد از شام میاد یه وقتها اگه عصر بیاد میگه من رژيم هستم تخم مرغ و سیب زمینی اب پز می خورم 

اصلا ماه ماه

2738

منم بی دعوت نمیرم البته پیش میاد که برم بعضی گاهی اوقات.ولی اونا کلا نظرشون اینه باید غافلگیری بری ببینی در چه حالن (یعنی سرمچشو بگیری ببینی خونه اش تو چه وضعیه)😕میان در میزنن اگه دیر باز کنیم زنگ میزنن ما در خونه ایم.یه بار اومدن خونه نبودیم مجبور شدیم برگردیم😑😕

از مهمون سر زده متنفرم حتی اگه مامانم باشه

چند بار در باز نکن دیگه نمیاد

من یه خاله دارم که چندین سال با مامانم قهر. بود بعد. فوت مادربزرگم با هم خوب شدن البته در حد سلام علیک و. تلفنی صحبت کردن

بعد. این جوگیر. ادرس من پیدا کرده بود یه چهار. بار سر. ظهر. ساعت ۲ میومد خونم

میشست حالا من سر کار میرفتم بچه کوچک داشتم اون ساعت استراحت و. نهارمون بود

اصلا یه وضعی منم که متنفر. از مهمون سرزده اونم این مهمون که تا حالا نه دعوتش کرده بودم نه خونه اش رفته بودم بعد عروسیم

ابروم جلو شوهرم رفته بود همش میگفت خاله ات مشکل داره این چه ساعت اومدن خونه کسیه اونم بی دعوت

یه بار حالم بد. بود در رو باز نکردم جلو در هم ابپاشی کرده بودم فهمیده بود. خونه ام اصلا برام مهم نبود

دیگه نیومد

یکی نیست بهش بگه تو اگه رفت و. امد دوست داری خب یه دفعه بعد از چندین سال که من عروسی کردم دعوتم کن نه اینکه بی وقت بلند بشی بیای خونه من بعد بگی رفت و. امد دوست دارم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز