امروز عصری راه افتادیم سمت خونه دختر خالم اینا بعد میخاستیم اسنپ بگیریم جواب نداد اومدیم سر جاده ماشین گرفتیم بعد که رسیدیم سر کوچشون پیاده شدیمو کرایه روحساب کردیم بعدهم باشوهرم گفتیم بریم یه کادویی چیزی واس بچه دختر خالم بخریم دست خالی نریم راه افتادیم سمت بازارشون چقدم راه طولانی بود از کتو کول افتادم رسیدیم مغازه انتخاب کردیم