بچه ها از اول ازدواج فهمیدم شوهرم اهل مشروبه
ینی تو مسافرت و مهمونی و عروسی و تعطیلات باید بخوره
خوردنش ب درک
وقتی میخوره پرحرف و نفهم میشه
همش حرف میزنه
چرت میگه و من لخاطر ابروم سکوت میکنم
بارها قول داد دگ نخوره و نخورد بعدش فهمیدم افتاد تو قرص
دوبار تو خونه قرص و ترکش دادم باز افتاد تو مشروب
امروز رفتیم تفریح اب ج و اورد و خورد بعدش دگ اومدیم خونه هی حرف زد هی چرت گفت مغزم درد گرفت منم قاطی کردم داد بیداد کردم
خودش اخلاقش عالیه اما این مشکل بزرگو داره
دوس ندارم باهاش بچه دار شم اصلا عاقل نیست
دست ازینکاراش برنمیداره خستم کرده
بخدا تو تفریح حسرت ی سری خانواده هارو میخورم نیگم خوش بحالشون شوهرشون تو حال خودشه
مغزم دگ رد داده
ی مدت میزنم ب بی خیالی و میگم بذار لخوره
اما ی شبایی اینجوری اذیت میشم
توروخدا بگید چ گهی بخورم کم اوردم