سلام.بچه هامن کولونوسکوپی شدم.قرارشد شوهرم ب هچکی نگه.وقتی این عمل رو انجام دادم اقام سرکاربودبعداومدحالامیگه واس خاطرتو...الان خاهرش زنگ زد هاشنیدم عمل شدی.گفتم کی بتوگفته ها مامان!!گفتم ن عمل نشدم ازمایش گرفتن چیزخاصی نیس.شوهرمم کنارم بود.(میپرسه کی بود چی میگفت گفتم چی.میگه بگو گفتم چی رفتی گفتی گفت هچی.گفتم باش)رفته کف دست مامانش گذاشته.فکرکردم چیزی نگفته بعد ۱۵روزدیشب رفتم جامادرش ولی اصلا ازمن سوال نکرد.جالب اینجاست اگ مادرش سرمابخوره زنگ میزنه رفتی جامادرم.مادرم مریضه!ولی باوجوداینک این خبرکش کف دست مادرش گذشته ازم خبرنگرفت.لاقل یه زنگ منظورمه...چیکارکنم باهاش؟ناراحتشم؟بگم چرارفتی گفتی!!بنظرم بی وفایدست الانک گفته