سلام.بچه هامن کولونوسکوپی شدم.قرارشد شوهرم ب هچکی نگه.وقتی این عمل رو انجام دادم اقام سرکاربودبعداومدحالامیگه واس خاطرتو...الان خاهرش زنگ زد هاشنیدم عمل شدی.گفتم کی بتوگفته ها مامان!!گفتم ن عمل نشدم ازمایش گرفتن چیزخاصی نیس.شوهرمم کنارم بود.(میپرسه کی بود چی میگفت گفتم چی.میگه بگو گفتم چی رفتی گفتی گفت هچی.گفتم باش)رفته کف دست مامانش گذاشته.فکرکردم چیزی نگفته بعد ۱۵روزدیشب رفتم جامادرش ولی اصلا ازمن سوال نکرد.جالب اینجاست اگ مادرش سرمابخوره زنگ میزنه رفتی جامادرم.مادرم مریضه!ولی باوجوداینک این خبرکش کف دست مادرش گذشته ازم خبرنگرفت.لاقل یه زنگ منظورمه...چیکارکنم باهاش؟ناراحتشم؟بگم چرارفتی گفتی!!بنظرم بی وفایدست الانک گفته
احتمالا به مادرش گفته ولی ازش خواسته خودشو بزنه ب بیخبری ک شما ناراحت نشی
گفتم
گفتی
گفت
گفتیم
گفتید
گفتند
عزیزم ذهنتو درگیر این حرفا نکن فقط بشین منطقی ازش دلیل بخواه ک‌چرا گفته
چی بگم والا پس باید باهاش مدارا کنی حداقل سعی کن از مسائل خانواده خودت چیزی بروز نده
اره عزیزم خانواده خودت خب تو هم سیاست اونو در پیش بگیر از خانوا ه ت هبچی بهشون نگو
عزیزم این شماره مشاوره ۱۴۸۰ با تلفن ثابت بگیر باهاشون صحبت کن راهنمایی میکنن اگه از رو اصول پیش بری نتیجه میگیری نی نی سایت منبع درستی برای مشورت گرفتن نیس همشون خانمایی هستن مثل خود مون
ن نمیگم.پرسیدم ازش.میگه بمن گفته چرازنت نمیاد اینجاکارای منونمیکنه من مریضم.میگه گفتم زنمم عمل کرده توازش خبرگرفتی ک ازت خبربگیره.قانع شدم.ولی درکل گفتم خبرکشی نکن.چقد پرورعه بخدا.گفتم کارگرداره نیازبمن نداره کاراشو بکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
