حالم از شوهرم بهم میخوره همش اشکمو در میاره ارامش ندارم تو این خونه یا میره دادش میاره خونمون میشینن با هم سیگار میکش یا هی میره بیرون یک هفته مرخصی گرفتی من هرروز دارم از دست غره هاش گریه میکنم هرموقعه هم میرم خونه مامانم باهاش در میون میزارم مامانم بدتر اشکمو در میاره هی قش میده میگه تخصیر خودته هی میبخشیش رو میدی بهش من باردار به جای اینکه بهم ارامش بدن همش ازیتم میکنن از خونه مامانم فراریم دوستی نداره فقط با شوهرم راحتم اونم که تازگیا سگ شده اخه چرا ایجوری شده زندگیم😭