من معشوقم...معشوق یه عاشق ما هر دو منتظر اون روزی،هستیم که دست هامون تاابد تو هم گره بخوره برای بهم رسیدن و خوشبخت شدنمون یه صلوات بفرست ممنونم ازت مهربون
ولی هرکس اگه قبل منو میدید به این صورت تپل نمیگفت قبلا صورتمم خیلی تپل تر بود بدنم لاغرتر
الان دارم ورزش اینا میکنم مثل قبلمو بشم
سرمن یه سمساری قدیمی وشلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه.بین امیدوناامیدی.بین خنده و گریه.بین رسیدن و نرسیدن.بین ولش کن و تو می تونی.توی سرمن همیشه هزارتا زن کولی دارن کل میکشن همیشه دونفردارن سر قیمت ی قاب عکس قدیمی چونه میزنن،همیشه یه بااحتیاط برانید داره قدم میزنه.دلم یه موزه ی قدیمیه.ی موزه ای که فقط یه نفررو برای دیدن داره.توی دل من نگاه توریخته رو درودیوار.توی دل من هواپره ازکشش افقی لبای تو.پر از بزن بریما.توی دل من همیشه هزارتا نظامی دارن یک صدا میخونن پایان شب سیه سپید است ...شاید برای همینه که من هیچوقت دختر عاقلی نبودم!به هر حال صبح میشه این شب
بخصوص فرم صورت من کشیدس همه یک نفرم نبوده که منو ببینن بهم نگه وااااااای چرا اینقدر بد شدی اخه اینهمه فرق چرا اخه ادم اینقد عوض شه دختر خالم ده سالشه منو دیده بود عید رفته بودن تو ماشین دلش گرفته بود به خالم گفته بود مامان چرا رها اینجور شده