2733
2734

سلام مادر من از وقتی که دختر بودم دوسم نداشت از هفت سالگی کارای خونه به دوش من بود یه وقت گفت برای داداشت کباب درست کن گفتم من کار دارم نمیتونم چنان با من دعوا کرد که اون روز شام بهم نداد بخورم که بابام از سرکار اومد گفت چرا دعوا کردینو اینا حالا این به هیچ ازدواج کردم سر جهیزه منو دیگه کشته بودن یادمه رفته بودن برام چرخ گوشت بخرن منت میزاشتن انقدر تو خلوت گریه میکردم که نگو هی میگفتن کی میری ما از دستت راحت شیم گوش بابامم پر کرده بود رفتم خونه بخت عروسی کردم گفتم دیگه راحت میشم از دستشون باردار شدم سر زایمانم هم مامانم بود هم مادرشوهر مادر شوهر تا آخر منو همراهی کرد تا وقتی که بچه به دنیا بیاد که خدا خیرش بده  بعد زایمان منو دادن به بخش مادرشوهرم به مادرم گفت یکمی کار دارم شب بازم میام تو بمون مامانم به زور گفت باشه ادامشو تو پست بعد میگم !


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

تو بخش من بودم و یه خانومی که خواهرش براش سنگ تموم میزاشت بچشودنگه میداشت خوردو خوراک کلا همه چی بعد بچه من خوابیده بود پشچیر نمیخورد مامانم همش غر میزد داد میزد سرم که گریه کردم که اون خانوما گفتن واسه چی گریه میکنی تو دلم ریختم 

2738

هیچی نگفتم الانم دوس نداره برم خونش خیلی راحت میگه پاشو برو خونت چون شوهرم شیفت شب که میشه میرم چارره ایی ندارم البته وقت نشد خیلی توهینات و ظلم در حقم کرده که تو دلم میریزم چکار کنم دیگه😢

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز