نمیدونم گلم دلم نازکه اصلا طاقت ندارم کسی خار تو پاش بره بخدا شوآف نمیکنم راس میگم
قدر خودتو بدون خیلی مهربون و دلرحمی
من خودم کسایی که بهم بدی کردن رو نمیتونم ببخشم دوست ندارم تو این دنیا اتفاقی براشون بیفته ولی حتما تو اون دنیا جلوشون رو میگیرم...و از خدا میخام بازخواستشون کنه...
سرمن یه سمساری قدیمی وشلوغ پلوغه که توش همیشه جنگه.بین امیدوناامیدی.بین خنده و گریه.بین رسیدن و نرسیدن.بین ولش کن و تو می تونی.توی سرمن همیشه هزارتا زن کولی دارن کل میکشن همیشه دونفردارن سر قیمت ی قاب عکس قدیمی چونه میزنن،همیشه یه بااحتیاط برانید داره قدم میزنه.دلم یه موزه ی قدیمیه.ی موزه ای که فقط یه نفررو برای دیدن داره.توی دل من نگاه توریخته رو درودیوار.توی دل من هواپره ازکشش افقی لبای تو.پر از بزن بریما.توی دل من همیشه هزارتا نظامی دارن یک صدا میخونن پایان شب سیه سپید است ...شاید برای همینه که من هیچوقت دختر عاقلی نبودم!به هر حال صبح میشه این شب