از اولین روز تا اونجاایی که یادمه هیچ بی احترامی به خودش و خانواده اش نکردم چه شوخی چه جدی بعد مادر منم چون تک دخترم تا حالا از هیچ طرف برای من کم نذاشته چه مالی چه خورد و خوراک یعنی نبود ما هیچی نداشتیم حالا نمیدونم این خوبی ها از حد گذشته که این فکر کرده وظیفه اس یا نمیدونم چی الان داداش من رفته کربلا بعد مامانم برا اربعین هر سال با هییت میرن قم ما میخواییم یکشنبه شب شام بدیم بخاطر اومدن داداشم شوهرم خودش به مامانم گفت تو برو قم من خودم همه کارا رو انجام میدم خودش گفت