پسرم الان تو آغوشم خوابیده
امشب تولد دو سالگیشه انگار همین ماه پیش بود توبیمارستان بدنیا اومد صورتمو مثل بچه گربه لیس میزد
چقدر زود داره بزرگ میشه
میدونم به زودی دیگه دلش نمیخواد تو آغوش من بخوابه همینطور که الان میگه فقط برام قصه بخون اما دلم برای همین شب بیداری ها هم تنگ میشه
به خدا حتی دوست ندارم بزارمش توی تختش اما نمییشه با گذر عمر جنگید