باخواهرم یک جا میریم سرکار،باهمکارا نشسته بودیم من گفتم مامان میگه بعد از کار میخاین بیاین خونمو تمیزکنید خسته اید یهو خواهرم جلوجمع گفت خودم تمیزکاری میکنم بعدش گفت رزیتا اصن ب مامانم کمک نمیکنه تو کارای خونه،منم گفتم چون من زندگیم جداس طبقه ی بالا،و طبقه بالا کلی کاردارم بعد گفت توچکارداری هی میگی!؟
خواهرم باز گفت من خودم دفعه ی پیش رفتم خونه مامانمو تمیزکردم،دوستشم گفت اره رزیتا اصن ب مامانش کمک نمیکنه تو خونه و خندید وگفت بهم که تو چکارداری مگه توخونه ک نمیرسی؟ منم گفتم هروقت خونه دار بشی میفهمی دوستشم گفت واه همین الانم ک مجردم کارهای خونه روم ریخته
، موندم دوستش ازکجا خبرداره ک من ب مادرم کمک میکنم یانه!؟ فک کنم خواهرم بهش گفته خیلی از خواهرم ناراحتم کلی گریه کردم