از هم متنفر بودیم تو مدرسه
بعد دو تا از بچه ها اومدند گفتن فلانی خیلی دوست داره و ازت تعریف می کنه
رفتن به اونم گفتن فلانی خیلی .....
خلاصه گولمون زدند
این شد که الان چندین سال میگذره بهترین دوست های هم هستیم تا زمانی که بچه دار شد دیگه خیلی ازش خبر ندارم
یکی دیگه هم هم کلاسیم بود بعد که رفت واسه ادمه تحصیل خارج ایران دیگه چون شهری که من هستم خاطرات شوهرش زنده می کنه ( طلاق گرفته) وقتی میاد ایران نمیاد پیشم
منم درگیر کار هستم نمی تونم مرخصی بگیرم همیشه
یه وقت هایی میرم میبینمش یه وقت هایی هم دیگه در حد تکس