عاغا بالاخره تصمیم گرفتم شب برم خونه نامزدم محمد بخوابم !!! البته اینم بگم ما ب کسی ک رسمی مال هم شدن میگیم نامزد یا عقد فرقی نداره برامون !
شب نشسته بودیم دور و بر ساعت دوازده بود منتظر بودیم بخوابن اینا 😂😂😂 بعد اوناهم مارو فقط نگاه میکردن
دیگه نگم براتون
🤣🤣🤣🤣داییم ک میشه پدرشوهرم گفت که آرنیکا نکنه گرسنته دایی حالا منم اومدم با احترام و قشنگ و تمییییس بگم نه دایی جون سیرم گفتم ن دایی جونم ک....یرم😐😐😐😂🤣🤣😂😂😂😂یعنننننی منفجر شدنننن بعد ده دیقه فهمیدم چه غلطی کردم!!!داییم گفت آرنیکا فک کنم زیاد امشب فکرشی سر زبونت افتاده😂😂😂😂😂یعنی آب شدمممممم تا صبححححح موهامو میکشیدم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😐😐😐😐😐الان دیگه روم نمیشه برم خونشون