ده سال بعد طلاقم دوباره ازدواج کردم.
تا پارسال مثل شما بودم.هر روز سر چیزای بیخودی دعوامون میشد ولی الان دارم سعی میکنم یاد بگیرم زندگی کنم.
با تلاش های خودم زندگیمون ظاهر خیلی خوبی پیدا کرده ولی حال دل خودم به اون خوبی نیست.
چوون شوهر من یه بچه داره از ازدواج قبلیش و این بچه پایه و اساس تمام مشکلاته.
کلا بچه مشکل داریه.و خوب دختر بچه بیشتر با منه تا با پدرش.
من ازش خسته و کوفته هستم و نمیتونم دم بزنم.چون تا بگم خستم دعوا میشه در حد جنگ جهانی.
اما هروقت با بچه شوهرم احساس بدی پیدا میکنم حسرت میخورم که من مثل بقیه نیستم و ازدواج اولم بهم خورد.
اگر مجبور نمیشدم هرگز طلاق نمیگرفتم و اگر مجبور نبودم هرگز با کسیکه بچه داشت ازدواج نمیکردم.
بهرحال یکی از مشکلات طلاق ازدواج بعدشه.
و اگر با کسی مثل خودت ازدواج کنی حتمال زیاد بچه خواهد داشت....