2703
2553
عنوان

بیاین یکی از خاطره هام😂

362 بازدید | 14 پست

من الان یهو از خواب پریدم دیگه خوابم نبرد گفتم بیام واسه شما یکی از خاطره هام و تعریف کنم😂

شب قبل از عروسی ما رسم داریم همه فامیل بریم خونه ی داماد

حالا من اونشب هم ذوق داشتم هم استرس هم مصلا خیلی میخواستم به خودم برسم و جلوه کنم جلوشون🤦🏻‍♀️😑اقا‌ من رفتم حاضر شم یه مانتوی تابستونی پوشیدم با ششلوار و موهای باز و یه شال خنک و ارایش کردم خوشحال اومدم بیرون 😁ما چون یه سری از فامیلا اومده بودن خونه ی ما که با هم بریم خونه ی داماد برای همین توی ماشینا جا نداشتیم من برای خودم یه زری زدم گفتم اقا خونه ی داماد که نزدیکه من پیاده میام🤦🏻‍♀️حالا من هلک و هلک با دخترخالم داشتیم پیاده میرفتیم یهو بارون گرفت منم عین این خلا وسط زمستون مانتو تابستونی پوشیده بودم

هیچی اقا شالم و اوردم جلوی صورتم که مصلا ارایشم خراب نشه دست دخترخالم و گرفتم میدوییدم چون هنوز بارون شدت نگرفته بود یه نم نمی بود

بالاخره رسیدیم خونه ی داماد😑اقا وقتی رسیدیم‌چشمام داشت از حدقه میزد بیرون یا خدااااا مگه ما اینهمه فامیل داشتیم و من نمیدونستم😫

حالا این هیچی که فقط نیم ساعت روبوسیم با فامیلا طول کشید🤦🏻‍♀️من اومدم برم اشپزخونه کمک کنم خواهرشوهرم یه سینی پر از چایی دستش بود من عین این خودشیرینا گفتم ای وای عزیزم بده من و دستت خسته میشه و حالا من سینی و گرفتم مگه میتونستم راه برم😐ینی قیافم معلوم بود به گوه خوردن افتادم به حدی سنگین بود و لیوانا انقدر پر بودن یه تکون میدادی میریختن من ۵ دقیقه همینطوری وایساده بودم یهو مادرشوهرم اکمد گفت ای وای خدا مرگم بده بده من ببرمش عزیزم و سریع از دستم گرفت

حالا ما رفتیم میوه بخوریم کنار مادرشوهرمم نشسته بودم موز و قاچ کرده بودم داشتم‌میخوردم یهو یه تیکه از موزه از چنگال افتاد رو فرش😐ینی قیافه من این بود😫قیافه مادرشوهرم و خواهرشوهرم و مامان بابام این😂فامیلا این😁شوهرمم این و این😐😂

اقا من‌گفتم با این وضع بهتره من برم بخوابم که من هنوز نگفته بودم بعد شام مادرشوهرم گفت دلی نباید روز عروسیش خسته باشه و باید سرحال باشه همه بریم بخوابیم

اقا ما فک کردیم این فامیلا از رو میرن میرن خونه هاشون دیگه اما نه فقط به جز یه خانواده ۵ نفره که رفتن همه موندن😐حالا من و خواهرم و دختر خالم و خواهرشوهرم و مادرشوهرم و مامانم یه طرف فامیلا که نزدیک ۲۰ نفری بودن یه طرف پدرشوهرم و بابام و برادرم و شوهرم و برادرشوهرم یه طرف😐حالا مگه من اینجوری خواب میرفتم😐ما ساعت ۱۱ رفتیم بخوابیم من ۳ خوابم برد حالا صبح اول صبح شوهرم شاد و خندان اومده بیدارم کرده پاشو برسونمت ارایشگاه😫اخرسم تو ارایشگاه خوابیدم😂🤦🏻‍♀️ببخشید طولانی شد خوشگلا

هی اقای شوهر🤪😂حواست هست دنیامی؟❤

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

اییی جان تو ارایشگاه خوابیدی🤣😂

ایشاالله خوشبخت باشی😘🌷

خانوم بادکنکی:پنجمین کاربریمه از سال ۹۲🎈🎈🎈🎈بحث بابیشعور ممنوع😑فاز اونایی که تاپیک میزنن و میگن نظر نده اگه موافق نیستی یا اگه نظر بدی میگن اعتقاداتت بزار برا خودت نکن بزور توی سر دیگری رو درک نمیکنم /:اینجا دفتر خاطراتت نیست که دست هرکی دلت بخواد بدی برات یادگاری بنویسه یه سایت عمومیه نمیخواستی کسی دخالت نکنه اینجا نمینوشتی فازت درک نمیشه به مولا 😐😐من دخترم دختررر بادکنک دوست دارم به خودمم مربوطه میزارم تو پستام😒🎈اونروز یه خانوم میگفت: بادکنک برا ما ترکا معنی پوچ و توخالی بودن طرف میده منم اینجوری😶😐 نگاش میکردم توی تاپیک (خودم ترکم😍)🎈🎈🎈🤔فکر اینکه ندای لبیک از کعبه بلند بشه دیوونم میکنه😍الهم عجل الولیک الفرج🎈🙂❤!
2456
2714

خب؟😕

یه‌جوری‌میگیدمن‌برا‌خودم‌احترام‌قائلم‌انگار ما‌به‌خودمون‌فحش‌ناموس‌میدیمَ😐دشمنم‌باش،ولی‌ادا‌یه‌دوستارو‌در‌نيار"🙏🏻سعی‌کن‌واسه‌خوب‌دیده‌شدن‌روی‌خودت‌کار‌کنی‌نه‌‌عکسات🤣هیچی‌موندِگار‌نیس‌حتی‌روحِت‌برای‌جِسمت‼️رفتن‌بعضی‌آدما‌مهم‌نیس؛مهم‌اینه‌بعد‌اونا‌دیگه‌ازکسی‌خوشت‌نمیاد
خوابيدى تو ارايشگاه پف نكردى 😂

ارایشگرمم همش‌میگفت انقدر نخواب اخرش ارایشت خراب‌میشه اما خوب شد بهتر از این بود وسط عروسیم بخوابم😂🤦🏻‍♀️

هی اقای شوهر🤪😂حواست هست دنیامی؟❤
مسخره بود یعنی همه سوار ماشین شدن به عروس گفتن پیاده بیا قبلا همه چیز فرق داشت

نه من خودم خیلی اصرار کردم چون خونه ی دامادم نزدیک بود میخواستم مثلا خودشیرینی کنم وگرنه اصلا نمیزاشتن من پیاده بیام 

هی اقای شوهر🤪😂حواست هست دنیامی؟❤
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687