منم از مهمون سرزده متنفرم خواهرشوهرم قرار بود از کرج بیاد خونه ی جاریم روبروی ما هست به اونام خبر داده بود که شام میاد خونشون جاریمم زنگ زد که شما هم شام بیاید منم از صبح گفتم بالاخره خونه ی ما هم میان فرداش
دیگه کم کم کارامو شروع کردم و خونه رو تمیز کردم
چند وقت بود کمردرد داشتم به پسرم گفتم خونه رو تو جارو کن بعد بریم خونه ی عمو اونم گفت باشه ی ذره جارو می کرد ی ربع فوتبال میدید منم داشتم کارای دیگه رو می کردم خلاصه تازه اومده بود هالو جارو کنه دیدیم زنگ زدن خواهر شوهرم بودن حالا رو فرش افتضاح آشغال بود بقیه ی جاها مرتب بود کلی حرص خوردم از سرزده اومدنشون آخه قرار نبود بیان خونه ی ما من میرفتم خونه ی جاریم دعوتشون می کردم برا فردا منم جارو گذاشتم وسط موند گفتم ببخشید خونه کثیفه پیش پای شما جارو از تعمیرگاه آوردیم چند روز بود جارو نداشتیم خلاصه اینجوری جمعش کردم