2726
عنوان

شما چطوری خواسته تونو میگفتین؟؟

198 بازدید | 30 پست

خانومای عزیز 

یکی از اقوام همسرم فوت شدن 

عین این چندروز ما از صبح خونه صاحب عزا هستیم تا شب 

من روحیه م حساسه خیلی نمیتونم این مراسمارو تحمل گنم 

همه ش شیون و گریه زاری

دیوانه شدم واقعا... شبا میترسم... خوابم نمیبره... ناهار و شام هم اونجاییم اصلا نمیشه غذا خورد از گلوم پایین نمیره خوابیدنم میایم خونه مادرشوهرم 

مسیرمون زیاد دور نیست ولی همسرم اصلا نمیگه بهم ک مثلا بریم خونه حالا واسه هفتش بیایم

همه ش یکسره اینجاییم

انقد از همسرم عصبیم دلم میخواد فردا خودم تاکسی بگیرم برم خونه بعد بهش ز بزنم بگم من خسته شدم نمیتونم دیگه تحمل گنم میرم خونه میای بیا نمیای نیا.... واقعا کشش ندارم

شما بودین چیکار میکردین

هرچیزی باید همون موقع که ذوقشو داری اتفاق بیفته.. بعدش دیگه بی فایده س

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

سلام من بودم میرفتم خونم تا فقط مراسمو میومدم

همیشه اولین تجربه ها یا خیلی تلخ هستند یا خیلی شیرین بعد از آن اولین ها همه چیز به مرور عادی میشود شاید بزرگترین موهبتی که خداوند به انسان داشته همین قصه ی تلخ عادت است...💔

خواهر چان تو این اوضاع اقتصادی  کی دیگه میمونه خونه صاحب عزا؟

همینو بهانه کن و برگردید 

 🤲🏻 لطفا برام دعا کنید که منم  مادر بشم ❤️ بعداً....بعداًوجود نداره ،بعداً چایی سرد میشه،بعداً آدم پیر میشه،بعداً زندگی تموم میشه ... من قوی تر از تنهاییامم 

رک بگو همسر جان من حمام نیاز دارم اینجا نمیتونم بمونم دیگه دلمم برای خونمون تنگ شد چند شبه درست نخپابیدم بی زحمت منو ببر خونه فلان روز دوباره برمیگردیم

برسه روزی که منم تیکر بزنم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730