قراره جدا شیم چون خیلی بدی از خودشو خانوادش دیدم.مادرش پشت سرم حرف زیاد میزد مغزشو خیلی شستشو میداد.آخرین بارم ک مچشو گرفتم گفت من داشتم درمورد یکی دیگه حرف میزدم(جاریش).البته مهم نیست چون دلایل محکمتر از اون حرفا داشتم واسه ترک خونشون و تصمیم قطعیم واسه طلاق.اینم بگم که واقعا برام کم گذاشتن چه از لحاظ خرج و مخارج.جشن عروسی رو هم ک پیچوندن.شوهرمم از همون اول فقط میگفت چقد جهیزیه میاری خونم؟یخچال دوقلو سامسونگ باید بخری.لباسشویی درفضایی بوش باید بگیری و ...همیشه سر این بحث داشتیم.منم وضع مالی پدرم متوسطه.ولی مادرم میگه آخه کسی این توقعاتو داره که حداقل بخواد واست یه جشن بگیره یا یکم واست خرج کرده باشه نه تو با این مهریه ۱۴ تا سکه.و ازین لحاظ ب مامانم حق میدم شک کنه بهشون...وای ببخشید طولانی شد.خلاصه خرج نکردناشون یه طرف آزارو اذیتاشون یه طرف و تیغیدن خانوادم ب طرق مختلف از یه طرف...حالا ۶ ماهه اومدم خونه پدرم خانوادش نه یه زنگ زدن نه احوالی پرسیدن.پدرومادرمم میگن ما نمیتونیم تورو تنها بذاریم با همچین خانواده ای تو شهر غریب
حالا شوهرم اس داده اینارو گفته نمیدونم چی جوابش بدم؟