دیروز از خواب بیدار شدم لیوان اب بالا سرم بود سر کشیدم یه چیز نرم رفت زیر زبونم هول کردم دست کردم تو دهنم درش اوردم یه چیز قهوه ای بود،شبیه سوسک😭😭😭مزش در اومد تو دهنم خیلی چندش بود😷😷
ببخشید که حالتونو بهم زدم😖
من یه بارتو دستشویی غافلگیر شدم از روی سقف افتاد جلوم وای خداخیلی ترسناک بود
من ببار داشتم خونه رو جارو مزدم آلبوم عکس رو به دیوار تکیه داده بودم اومدم برش دارم زیرشو جارو کنم یهو انگشتم رقت رو یه چیزی فهمیدم سوسکه جوری جیغ زدم البوم رو انداختم البوم افتاد رو سوسکه بعد من رفته بودم از تهه پذیرایی داشتم البوم رو رصد میکردم ک چ کنم چ نکنم دیگه اخر سر دور خیز کردم دویدم جفت پا رفتم روی البوم صدای له شدن سوسکه رو شنیدم😐
من هزارپا رفته بود تو لباسم وقتی رفته بودیم شمال دیگه تامرز سکته رفتم و فقط جیغ میزدم
در کابینت باز کردم دیدم دوتاش زیر ظرف شویی نشستن از این بزرگا رفتم رو میز ناهارخوری نشستم زنگ زدم شوهرمممم !!شبش همش خواب سوسک میدیدممم
یه بار رفتیم تو باغ عروسی یه سوسک از تو درخت افتاد رو گردنم
من یه بار از این سوسگ سیاهای بزرگ که گرده نمیدونم اسمشون چیه رفته بود تو لباسم هی رو پشتم راه میرفت منم پشتمو خاروندم یه چیز بزرگ سفت اومد تودستم داشتم سکته میکردم فوراً رفتم تو اتاق خواب لباسمو در آوردم اونم فرار کرد رفت رفت زیر کمد پشتمم تا چند روز دونه های قرمز در اومده بود
یه شیراب داشتیم روحیاط بودش من نشسته بودم داشتم دستهام میشستم بااب بازی میکردم یهو دیدم زانوم میخاره دست زدم حس کردم یه چیزی از زیرشلوارم رو زانومه پاچه شلوارم زدم بالا دیدم یه سوسک بزرگه اغاااا شلوارم دراوردم پریدم توخونه جیغ داد مامانم بجااینکه بگه چت شده میگفت خدامرگت بده دختر کوشلوارت بابامم میگفت مرگ ببند دهنتو چته شلوارتو مامانم دهنمو گرفت بردم تو اتاق یکیم زدتو کمرم😒
