رفته بودم داروخونه. یه دفه برگشتم دیدم این طرف همونی که یه عمر عاشقش بودم وایساده 😭😭 یه جوری زل زده بود بهم . من زیاد میبینمش چون محله مامانم اینا خونشونه اما این دفه نزدیکم بود 😢😢 امدم برگردم داروخونه شلوغ بود بی خیال قرص شدم رسیدم دم در پست سرم امد بیرون داروخونه گفت چقد خانوم شدی .دخترم گفت این کیه مامان . گفتم هیشکی مامان رفتم
از یه جایی به بعد دلت خوشبختی نمیخاد فقط میخای اذیت نشی