داداشم از اول هرچی خواسته براش فراهم بوده
بعد دانشگاه دیگه بابام گفت بایداز پس خودت بربیای(یعنی رو کمکم حساب نکن)
اونم یک ماه قهرکرد رفت خونه دوستش با ناراحتی مامانم و صحبتهای من برگشت
رفت تو شرکت دوستش مشغول شد
ولی یه قرونم پس انداز نمیکنه هرروز تفریح و کافه
هفته بعد میره باکو
مامانم بهم زنگ زده باهاش حرف بزن پس انداز کنه
کل کل نکنن با بابات انقدر😔
بهش زنگ میزنم میگه الان کار دارم شب اومدم زنگ میزنم😔😔