2733
2734
عنوان

اولین بار تو حیاط دانشگاه دیدمش

571 بازدید | 24 پست

یک سال پیش 

قصه عاشقانه من از جایی شروع شد که اولین بار امیر رو تو حیاط دانشگاه دیدمش

پسری با ظاهر مرتب کنار دوتا از دوستاش زیر چشمی منو نگاه میکرد 

قبلا راجبش شنیده بودم 

مونا دوستم می‌گفت ی پسر ترم اولی اومده خیلی شر و آتیشه با حرفاش همه رو میخندونه 

من دختر ساکت و آرومی بودم که چهار سال فقط سرم پایین بود و درس می‌خوندم

گاهی سر کلاس امیر رو می‌دیدم 

سرکلاس همیشه همه رو با حرفاش به وجه میاورد 

یادمه یبار آنقدر از استاد سوال کرد که استاد فلسفه شاکی شده بود

من از جسور بودنش خوشم میومد 

زیر بار هر حرفی نمیرفت

برای هر کاریش دلیل داشت 

ی روز تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودم دیدم ی ماشین نگه داشت شیشه جلو داد پایین دیدم امیره

 گفت : سوار شو تا ی مسیری میبرمت هوا سرده

من سرمو پایین انداختم گفتم نه ممنون 

دیدم در عقب باز شد مونا اومد پایین 

گفت بشین بابا آقای رستگار قلبشون مهربونه 

من سرخ شدم و رفتم پیش مونا نشستم 

امیر مدام از آینه بهم نگاه میکرد

مونا در گوشم گفت امیر ازت خوشش اومده فک کنم شمارتو ازم گرفته

تا اینو گفت ، گفتم آقای رستگار لطفا همینجا نگه دارید میخوام خرید کنم 

به مونا اونجا چیزی نگفتم ، ولی خیلی ازش ناراحت شدم 

رفتم خونه حالم ی جوری بود همش لحضه ای که تو آینه بهم نگاه میکرد میومد جلو چشام 

به مامانم گفتم من میل به شام ندارم میرم بخوابم 

رفتم اتاقم برقو خاموش کردم ، ولی چشمم همش به موبایلم بود 

انقدر خیره شدم به موبایلم خوابم برد 

داشتم خواب های شلوغی می‌دیدم ، تا صدای زنگ موبایلم شنیدم از خواب پریدم 

شماره ناشناس بود 

دلم میخواست امیر باشه 

ولی ترس داشتم جواب بدم 

گفتم سلام بفرمایید

گفت رستگار هستم شمارتون رو از مونا....

دیگه هیچی نفهمیدم  

برقو زدم 

دیدم اشک تو چشام جمع شده 

اونجا فهمیدم من عاشق شدم 


یک ساله من با امیر آشنا شدم 

امیر پنج سال ازم کوچیک تره

من ۳۴ سالمه امیر ۲۹ 

یک ماهه داریم به ازدواج فکر میکنیم

ولی هردو از این اختلاف سنی میترسیم 

حتی میترسیم به خانواده هامون بگیم 

خدایا کمکم کن






ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خب بخودت برس خیلی برس 

سنتون از بچگی گذشته و میشه گفت پخته هستین 

برید پیش مشاور ببین اونم به بلوغ عقلی تو رسیده 

بعدشم یه مدت باید حرف مفت گوش کنی ولی دیدم که خوشبخت شدن با بیشتر از این اختلاف سن

میسپارم کشور دل را به دستانت ولی              خواهشا مانند مسئولان ایرانی نباش
2731

😕

والدینی ک میگید دخترم باید تا قبل ۸خونه باشه    نیستی ببینی تا هشت چه میکنه این بازیکن.......‌‌....!                               😂😂😐میشه برای رسیدن ب اهداف وارزوهام ی صلوات بفرستی😢فرستادی بگو منم برات بفرستم😉پروفایل ادم اثر انگشت ادمه 😂😂😂برندار خانم 😂😂😂برندار         
2738

من حاضر نیستم شوهرم چند روز ازم کوچکتر باشه بای

خواهر بزرگم چله های قرآنی میگیره ختم قرآن می گیره چله حدیث کسا،،،چله دعای معراج ،،چله زیارت عاشورا صد لعن و صد سلام کامل انجام میده هر کی می خواد شماره موبایلشو میدم تو واتساپ باهاش صحبت کنه

ای خدا 

  

تا 

کی 

بخوابیم جدا...... 

ای محبوب من ! چه لذت بخش است نسیم یادتو آن گاه که بر دل های ما می وزد. چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو. چه شیرین و آزادی بخش است زندگی در کنار تو و زیر سایه لطف و رحمتت. چه سکر آور است جام های محبت تو که از چشمه های عشق نوشیدهمی شود. چه سخت و جگر سوز است آتش هجران و فراق تو . چه جان پرور است خنکای نسیم وصال تو. ای مهربان ترین مهربانان عالم .   
من حاضر نیستم شوهرم چند روز ازم کوچکتر باشه بای

😂👌👌👌

والدینی ک میگید دخترم باید تا قبل ۸خونه باشه    نیستی ببینی تا هشت چه میکنه این بازیکن.......‌‌....!                               😂😂😐میشه برای رسیدن ب اهداف وارزوهام ی صلوات بفرستی😢فرستادی بگو منم برات بفرستم😉پروفایل ادم اثر انگشت ادمه 😂😂😂برندار خانم 😂😂😂برندار         
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687