دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
مثلا یکی بود تو تایپیکای قبلش میگفت متاهلم بعد از چند روز تایپیک زد دوست پسرم همه گفتن پس شوهرت چی شد ضایع شده بود اما بازم تلبکار بود بعدم گفت خب طلاق گرفتم اخه کی چند روزه طلاق گرفته؟
میخوان تاپیکشون بازدید بالا بشه مثل یکی تو محرمی تاپیک گذاشته بود اخر هفته عروسیمه استرس دارم اخرشم ...
اتفاقاً منم دیدمش پیش خودم گفتم ما یه بله برون بدون آهنگ و شادی برا خواهرم گرفتیم یه انگشتر کردن دست هم ما هم صلوات فرستادیم و تموم شد
بابام انقدر گفت اشتباهه این کار رو نکنیم و اینا بعد پیش خودم گفتم اینا چجوری روشون شده عروسی بگیرن
ای آن که دیگر ندارمت بدان که همچنان از اعماق وجود دوستت دارم ؛ بدان هرگز توان تکرار خاطرات مشترکمان با شخص دیگری را ندارم؛ من بعد از تو هیچ وقت نخواستم گذرم به کافههای فردوسی بخوره؛ بعد از تو همیشه با بغض از میدان کاج رد شدم؛ وقتی بعد از تو رفتم شمال برای اولینبار دیگه از نگاه کردن به دریا لذت نبردم؛ دیگه توی تراسی که با هم هزارتا عکس داشتیم پام رو نذاشتم و حس میکردم اون خونهای که با ذوق چیده بودیم برام قفسه ولی هنوز همه چیز سرجاشه چون بعد از تو هیچکس سلیقهاش مثل تو نشد .دلم خیلی برات تنگ شده برای دیدن صورت قشنگت که نمیدونم خاک سرد و بیرحم باهاش چکار کرده؟دلم خیلی برای لمس دستهای گرمی که زیر خاک سرده تنگ شده.روزهای آخر بابت خیلی چیزها دلگیر بودم و نشد بیام پیشت و برای آخرین بار باهات وداع کنم چون باور نداشتم تو میری و فکر میکردم مثل همیشه میای و همه چیز رو از دلم در میاری...چون نشد خداحافظی کنیم داغ دلم هرروز تازهتر از قبل میشه حتی تو روز خاکسپاری نشد جمعیت رو کنار بزنم و بیام از ته دل گریه کنم و جیغ بزنم تا کمی سبک بشم و بغصم توی گلوم خفه شد آخه خیلی سخته که حتی نتونی اونقدری که دلت میخواد برای عزیز از دست رفتهات گریه کنی تا خالی بشی.کاش حداقل به خوابم بیای عزیزان لطفاً ازم نپرسید امضا در مورد چهکسی هست. ممنونم
دروغ گو ها همیشه دو ۵و۶ تا پست اول که بچه ها میزارن شناخته میشن
ای آن که دیگر ندارمت بدان که همچنان از اعماق وجود دوستت دارم ؛ بدان هرگز توان تکرار خاطرات مشترکمان با شخص دیگری را ندارم؛ من بعد از تو هیچ وقت نخواستم گذرم به کافههای فردوسی بخوره؛ بعد از تو همیشه با بغض از میدان کاج رد شدم؛ وقتی بعد از تو رفتم شمال برای اولینبار دیگه از نگاه کردن به دریا لذت نبردم؛ دیگه توی تراسی که با هم هزارتا عکس داشتیم پام رو نذاشتم و حس میکردم اون خونهای که با ذوق چیده بودیم برام قفسه ولی هنوز همه چیز سرجاشه چون بعد از تو هیچکس سلیقهاش مثل تو نشد .دلم خیلی برات تنگ شده برای دیدن صورت قشنگت که نمیدونم خاک سرد و بیرحم باهاش چکار کرده؟دلم خیلی برای لمس دستهای گرمی که زیر خاک سرده تنگ شده.روزهای آخر بابت خیلی چیزها دلگیر بودم و نشد بیام پیشت و برای آخرین بار باهات وداع کنم چون باور نداشتم تو میری و فکر میکردم مثل همیشه میای و همه چیز رو از دلم در میاری...چون نشد خداحافظی کنیم داغ دلم هرروز تازهتر از قبل میشه حتی تو روز خاکسپاری نشد جمعیت رو کنار بزنم و بیام از ته دل گریه کنم و جیغ بزنم تا کمی سبک بشم و بغصم توی گلوم خفه شد آخه خیلی سخته که حتی نتونی اونقدری که دلت میخواد برای عزیز از دست رفتهات گریه کنی تا خالی بشی.کاش حداقل به خوابم بیای عزیزان لطفاً ازم نپرسید امضا در مورد چهکسی هست. ممنونم