ای خدا چرا انقد عزابم میده چه گناهی کردم که زنش شدم باهمه خوبی وبدیش ساختم ولی هرروز به خودم به کارهام حتی به راه رفتنم هم گیر میده میخوام بمیرم ای خدا چکار کنم خانوما کمی چیزها یادم بدین من دیگه از جون خودم سیر شدم هر محبتی که بهش می کنم کارساز نیست به خدا منو همیشه مقایسه می کنه من ازاین همه مقایسه کردن بیزارم هر کاری که می کنم منو مسخره می کنه وبهم نیش خند میزنه و نیشش توی قلبم فرو می کنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم شما هرکار کنی ایشون بهونه میگیره سعی کن نسبت بهش بی تفاوت باشی میدونم خیلی سخته خیلی خودت باش و از خودت بودن لذت ببر اون باید خودش بخواد تا تغییر کنه
ازش ایراد بگیر تو هم. با مردهای دیگه مقایسه اش کن. از خودت تعریف کن از زبون دیگران. به بچه اگر داری یاد بده جلوش از تو تعریف کنه. مثلا بگه مامان خیلی خوشگله. تو مدرسه گفتم من شکل مامانم.
اولها ایراد نمی گرفتم می گفتم بزار یاد بگیره بهش می گفتم که کارش درست نیست ولی الان که ایراد می گیرم اونم در حد کم فورا فوشت می ده منم نمیخوام زیاد باهاش دم به دم بشم که باعث نشه زیاد بهم بی احترامی کنیم
ازش ایراد بگیر تو هم. با مردهای دیگه مقایسه اش کن. از خودت تعریف کن از زبون دیگران. به بچه اگر داری ...
اره خودش می دونه که اگه یکی بگه که من خوشکلم هار میشه چرا دخترم همیشه می گه مامان دوستام میگن مامانت خوشکله واز بابات جونتره باباش از دخترم عصبانی میشه میگه اخه اونی که اینو گفته عقل تو کلش نیست