سلام من یه دختر پنج ساله دارم نمی دونم برای بچه دوم اقدام کنم از یه طرف میگم دخترم تنها می مونه ازیه طرف هزینه ها زحمت نمی دونم خودمم پلی کیستیک دارم الان چند ماهه عادت هم نشدم فردا می خوام برم دکتر ولی موندم درمان شدم اقدام کنم
من دو ساله دارم. بشذت مامان بی اعصابی هستم میگم چرا یکی دیگ بیارم بیچارش کنم..
من با اونا بداخلاق باشم اونا با دختراشون. نوه هام با بچه هاشون. آخرش لعنتش میرسه به من.. 😭😭
یه جایی خوندم که میگفت : هیچ وقت یک مادر رو سرزنش نکنید، چون خودش خیلی بهتر از شما این کارو بلده... هر روز یک احساس سنگینی و غم داره که مدام تکرار میکنه :کاش بیشتر بودم، کاش بهتر بودم و کاش مهربون تر بودم. همیشه آخرش خوبه،اگه بد بود بدون آخرش نیست وقتی که تو رفتی و لبت نیست،به قرآن لنگ است بساطِ قم و این صنعتِ سوهان از روی لب توست که در حاشیه قم/هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش 😍😍😍🤪🤪 چشم هایت عقیق اصل یمن /گونه هاقاچ سیب لبنانی /تو بخندی شکسته خواهد شد /قیمت پسته های کرمانی
من ک ترجیح میدم یه دونه باشه نیازاشو برطرف کنم کمنزارمبراش حسرت چیزی نخوره بدنگرده بد نخوره بتونمبهش برسم تا اینکه دوتا بیارم
۱۴۰۰/۱/0۲....از امضام رد نشو راخت بیا یه دقه😢. ... 1399/۱۲/۱۴بچه ها من جیگر گوشمو از دست دادم دعا کنید خدا باز بهم ببخشه و واسه آروم شدن داغ دلم صلوات بفرستید لطفا... 1399/۱۲/۰۴امروز صدای قلب معجزه خدارو شنیدم😍. .. 1399/۱۱/۱9 من امروز فهمیدم مامان شدم دعا کنیدسالمو سلامت بغلمبگیرمش .الهیقربونش بشه مامانش کخیلی دلشمیخواد یه کاکل زری خدا بهشبده.خدایا کوچیکتم یه سالم و نمکیشو بمنمبده 😊واسه خوشبخت شدنم و رسیدن به خواسته دلم یه صلوات مهمونم میکنید💚
منم تک فرزندم البته مامانم جوونه کلی حال میکنیم باهم خودمم دوتا دخمل دارم در کل دوس داستم خواهر یا برادر داشته باشم ولی خب نشد توصیم اینه ک حتما بچه بیارین چون اصلا و ابدا خوب نیس
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍