2726
اخه بعضی مواقع جای انتقادی نیست  خیلیا با کینه نظر میدن  حالا صرفا تاپیک شما رو نمیگم&nbs ...

درسته من خودمم قبول ندارم شاید یکی باشه که دلش بشکنه واقعا

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

حالا اونسری یه کاربر عکسشو گذاشت یکی انقدر از قیافش ایراد گرفت که من به جای کاربره ناراحت شدم میگفت ...

اره بابا طرفو دیوونه میکنن یه جوری با کینه و عقده نظر میدن که آدم فکر میکنه دشمن خونی طرفه 

یه کلمه بگو نمیپسندم بعد اگه طرف ازت خواهش کرد نقص چهرشو بگی شما نظر بده نه خودت شروع کنی به تخریب اعتمادبه نفس ....

2728

منم ندیدم

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
اسب بازم دیر رسیدم😢 دوباره میزاری؟ 

اسب😂😂😂🐎

 جوانه میزنم  🌱به روی زخم بر تنم فقط به حکم بودنم ک من زنم،زنم،زنم،...چو هم صدا شویم و پا به پای هم رویم و دست به دست هم دهیم و از ستم رها شویم،🤍جهان دیگری بسازیم از برابری به هم دلی و خواهری جهان شاد و بهتری، نه  سنگ و سارها،نه پای چوبه دارها نه گریه های بارها،نه ننگ و عارهاا..جهان دیگری بسازیم از برابری به هم دلی و خواهری جهان شاد و بهتری😍😍😍❤❤❤
اره بابا طرفو دیوونه میکنن یه جوری با کینه و عقده نظر میدن که آدم فکر میکنه دشمن خونی طرفه  یه ...

منم خیلی ناراحت شدم بیچاره تو تا عکس گذاشت تو دوتا عکساشم گفت به نظر من خیلی زشتی بعدش ما گفتیم چرا اونجوری گفتی گناه داشت گفت خودش تظر پرسید منم گفتم حالا بنده خدا واقعا قشنگ بودا 

نابینا غصه نخور در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد ماهم که میبینیم خود را به کوری زده ایم باور کن!!! ماهی ها گریه شان دیده نمیشود گرگها خوابیدنشان   عقاب ها سقوطشان وانسان ها درونشان  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز