2726
عنوان

داستان زندگی من

| مشاهده متن کامل بحث + 221066 بازدید | 743 پست

من از شغلم راضی نبودم. محیط کارم باب میلم نبود

از طرفی هم نمیتونستم انقدر ازش مطمعن باشم که باهاش پا پیش بزارم برای ازدواج

دوست دخترمم کم کم فشارش برای ازدواج داشت رو من زیاد میشد و من استرسم بیشتر میشد و مدام ذهنم مشغول بود و از غولی که به اسم ازدواج واسه جوونا ساختن هراس داشتم چون واقعا هزینه هاش سرسام آور بود و منم آدمی نبودم که از خانوادم کمک بخوام هرچند که وضع مالیمون هم بد نبود خداروشکر و میدونستم که مشکل مسکن نخواهم داشت. ولی از نظر کاری مشکل داشتم و این که یکم هم از لحاظ خانوادگی ما 2تا باهم تفاوت داشتیم و از این تفاوت فرهنگی هم میترسیدم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

لایک

کاش ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ..ﭘﯿﺮ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﯾﻢ..ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺭﺧﺪﺍﺩ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ..ﺳﭙﺲ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻭﺩﺭ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺒﯽ ﺑﺎ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﻤﺮﺩﯾﻢ...!!!
2728
من از شغلم راضی نبودم. محیط کارم باب میلم نبود از طرفی هم نمیتونستم انقدر ازش مطمعن باشم که باهاش پ ...

اینجا دیگه مقصری باید زودتر اقدام میکرد ایت ترسا و فکرا را توی اون یازده سال باید میکردی 

خلاصه که روزا گذشت و تو اون شرایط روحیه داغون من یهو یه خبری کمر منو شکوند

مادرم به بیماری سرطان دچار شده بود

من فرزند اول خانواده

بدون خواهر

بشدت وابسته به مادرم

و پدری که یکی 2سالی بود که حواس پرتی داشت میگرفت

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز