چند ماه با بیکاری من گذشت تا یه جا مشغول به کار شدم و یه شغل متوسط رو به خوب پیدا کردم
اونم تو کارش عجیب پیشرفت کرده بود و مدیر قسمت شده بود و یه جورایی تمام شرکتشون رو انگشتش میچرخید
هرچند که برای من همون دختر کوچولوی شیطون بود ولی تو شاخه کاری خودشون آدم شناخته شده ای شده بود و شرکتای رقیب هم میشناختنش. چون فوق العاده با استعداد بود تو اون شغلی که داشت