از اول میگم که بدونین پارسال خواهر شوهرموبستری کرده بودن من چند باررفتم پیشش همراه موندم با وجود سه تا خواهر و دوتا دخترش و مادرش بجز من دوتا جاری هامم بودن ولی با این حال من گفتم گناه داره بخدا هر نیم ساعت یه ساعت یه بار سونتش رو خالی میکردم یا همش میخواست برگرده این طرف اونطرف میگف جای سونتمو عوض کن منم بلاخره با اینکه چندشم میشد باز دستمو میزدمو جاشو عوض میکردم همش دستام خیس بودن انقد میشستم روزایی هم که نمیرفتم غذا میپختم میفرستادم براش آخرین بارکه پیشش بودم شب موندم فرداش ساعت چهار قرار بود با تور بریم مشهد من هنوز آماده نبودم ساعت یازده اومدم خونه دیگه ببینین چقدر فشار کشیدم هم خونه تمیز کردم هم ساک بستم هم خودمو بچه هام رفتیم حموم بخدا ناهار هم نخوردیم ساعت سه ونیم از خونه در اومدیم رفتیم برسیم به جایی که گفته بودن خلاصه من اون همه محبت کردم الان دست منو عمل کردن ده روزه خواهر شوهرم روز اول زنگ زد بهم گفت من خودم تب و لرز دارم حالم از تو بدتره بعدم گف دیگه بیمارستان نیستی نمیام ها من طرفای خونتون رو هم که نمیشناسم ما نه ماهه خونه گرفتیم چهار ماهه اثباب کشی کردیم هنوز نیومده خونمون رو ببینه الانم که به عیادتم هم نیومد خواهرم هم بهم میگه زنگ بزن حالشو بپرس به نظرتون با اون همه محبت من اون حتی به خودش زحمت نداد بیاد منو ببینه یعنی الان ده روزه اون خوب نشده؟حالا من زنگ بزنم حالشو بپرسم ؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
تازه دختر من دوازده سالشه به من میگه دخترتو بکار بگیر دیگه بزار برات کار کنه یکی نبود به خودش بگه دخترات یکیش بیست وهشت سالشه یکیشم بیست وسه چرا بکار نگرفتی بیان پیشت همراه بمونن حداقل یه ذره سوپ هیچ کدومشون برام نپختن بفرستن ولی من هر کدومشون مریض بشن برا همه ی خواهر شوهر هام و مادر شوهرم میپزم میفرستم