دیروز گفتم که پسرم مریض شده بود بخدا از موقعی که بردمش دکتر تا ساعت یک شب بیدار بودم داشتم پرستاری میکردم ازش تند تند ابمیوه فرنی سوپ آش شلغم همه چی درسای مدرسشو باهاش کار کردم کتاب کاراشو
اونایی که بچه کوچیک دارن میدونن این کار چه انرژی از آدم میگیره
خونه رو جمع کن شام بپز نهار بپز لباس اتو کن یعنی وقتی رسیدم ب رختخواب پنج ثانیه نکشید خوابم برد ساعت ۶و نیمم پاشدم دخترمو راه بندازم بره مدرسه گوشیو چک کردم دیدم از مدرسه پسرم شاکی شدن که چرا اطلاع ندادین غیبت رو
دیدم شوهرم بیدار شده منم گفتم بهش که به من اینجور پیامی اومده
آقا داد و بیداد که تو نمیدونی باید اطلاع بدی یا نه چقدر تو بی مسعولیتی
بخدا با این حرفش سقف خونه ریخت روم
منی ک این همه زحمت میکشم تو خونه از صبح شش و نیم بیدارم تا شب کار همه رومیکنم
پسر و دخترم با اینکه بچه های خودم نیستن و بچه های شوهرمن ولی چیزی براشون کم نمیذارم این جوابه زحمتای من نیست