دقیقا منم همین شرایط رو داشتم جز اینکه اون از بچگی هیچوقت به من حتی نگاهم نکرده بود بعدش یهویی اومد گفت من ده ساله به خاطر تو شب و روز کار کردم و سرمایه جمع کردم که تورو خوشبخت کنم.منو میگی مات و مبهوت موندم چی بگم.پسر خالم خیلی پسر خوبی بود اما من واقعا نمیتونستم حتی یه دقیقه اخلاق خانوادشو تحمل کنم.بهش جواب رد دادم.یک سال بعد خودم ازدواج کردم و شوهرمو خیلی دوست داشتم و دارم.اونم دو سال بعدش ازدواج کرد.تو اون دو سال که مجرد بود خیلی عذاب وجدان داشتم به خاطرش اما چاره ای نبود...
ولی به قول بابام دور از شتر بخواب،خواب آشفته نبین!قطع رابطه کنین،تمام
خوب شما میگی باهاش ارتباطی نداشتی بهشونم قول ندادی .از اونورم ک دوسش نداشتی
فک نکنم چیزی گردنت باشه
بی خیال زندگیتو بکن .پسر خالتم درگیر عشق ی طرف شده
ولی اینکه با رفتارت جوری وانمود کردی که بهت فک کنه
اونو آره .
خب اسی چرا چکش میکنی که ناراحت بشی ؟؟!!
خوب کردی زنش نشدی من شدم بعدش عشق و عاشقیشم یادش رفت کاش منم دلم مثل شما نمیسوخت برا پسر خاله😑
پس من چی برادر شوهرم خاستگارم بود 😪
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
