2733
2734
عنوان

برنامه ریزی کارهای منزل

21608 بازدید | 61 پست

سلام عزیزان.شما واسه نظافت منزلتون چه برنامه ریزی دارین؟مثلا هرچندروزیکبارجارو میکشین یا سرویس بهداشتی رومیشورین؟یابدون برنامه هرموقع کثیف شد تمیزمیکنین؟من خیلی دوست دارم واسه نظافت خونمون برنامه داشته باشم.برنامه ریزی های تواینترنت هم بدردنمیخوره

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

من ساعت پنج بیدار میشم میرم دوش میگیرم.صبحانه حاضر میکنم.تراسو میشورم و سرویس بهداشتیو برق میندازم.همسرم و دخترمو بیدار میکنم.صبحانه میخوریم میریم سرکار.ساعت دو از سرکار میام اول گردگیری میکنم و غذای شامو بار میذارم بعدشم یه جارو میکشم و یکم بخودم میرسم و با دخترم بازی میکنم تا همسر جان بیان

لا حول و لا قوة الی بالله علی العظیم

هر روز خدا فقط سرویسارو هفته ای یک بار ماهی یکبارم از ته تمیزمیکنم..جارو برقی یه روز در میون

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....
2738

هفته ای سه بار گرد گیری میکنم یک روز هم برای جارو برقی و شستن سرویسهاست 

لباسها هر وقت کثیف شه میشورم 

اما برای اتو رو هم جمع میکنم بعد که زیاد شد اتو میزنم.

بعد هر وعده غذایی روی گازو هود رو پاک میکنم و ظرفها رو میشورم یخچال رو هم هر هفته مرتب میکنم دو سه ماه یکبار هم اساسی تمیز میکنم

سوال داشتی درخدمتم😘

چرا من انقدر تنبلم آخه

ای آن که دیگر ندارمت بدان که همچنان از اعماق وجود دوستت دارم ؛ بدان هرگز توان تکرار خاطرات مشترکمان با شخص دیگری را ندارم؛ من بعد از تو هیچ وقت نخواستم گذرم به کافه‌های فردوسی بخوره؛ بعد از تو همیشه با بغض از میدان کاج رد شدم؛ وقتی بعد از  تو رفتم شمال برای اولین‌بار دیگه از نگاه کردن به دریا لذت نبردم؛ دیگه توی تراسی که با هم هزارتا عکس داشتیم پام رو نذاشتم و حس می‌کردم اون خونه‌ای که با ذوق چیده بودیم برام قفسه ولی هنوز همه چیز سرجاشه چون بعد از تو هیچکس سلیقه‌اش مثل تو نشد .دلم خیلی برات تنگ شده برای دیدن صورت قشنگت که نمیدونم خاک سرد و بی‌رحم باهاش چکار کرده؟دلم خیلی برای لمس دست‌های گرمی که زیر خاک سرده تنگ شده.روزهای آخر بابت خیلی چیزها دلگیر بودم و نشد بیام پیشت و برای آخرین بار باهات وداع کنم چون باور نداشتم تو میری و فکر می‌کردم مثل همیشه میای و همه چیز رو از دلم در میاری...چون نشد خداحافظی کنیم داغ دلم هرروز تازه‌تر از قبل میشه حتی تو روز خاکسپاری نشد جمعیت رو کنار بزنم و بیام از ته دل گریه کنم و جیغ بزنم تا کمی سبک بشم و بغصم توی گلوم خفه شد آخه خیلی سخته که حتی نتونی اونقدری که دلت میخواد برای عزیز از دست رفته‌ات گریه کنی تا خالی بشی‌.کاش حداقل به خوابم بیای عزیزان لطفاً ازم نپرسید امضا در مورد چه‌کسی هست. ممنونم

عزیزم من هر روز ۷ صبح بیدار میشم صبحانه میخورم با پسرم و از آشپز خونه شروع میکنم کابینت ها رو دونه ب دونه دستمال میکشم اول بالایی هارو بعد استکان هارو با وایتکس میشورم و یخچال رو تمیز میکنم بعد گاز و و بقیه چیز های داخل آشپز خانه و بعد میرم لباسهای رو بند رو جنع میکنم بالکن رو با مایع میشورم شیشه هارو تمیز میکنم بعدم میز تی وی و جا کفشی و دستگیره درهارو  و آیفن رو بعد میرم اتاق لباسهای اتو شدنی رو اتو میزنم و کمد پسرم رو مرتب میکنم کمد خودمون رو مرتب میکنم در اخر حموم دستشویی رو میشورم و جاروبرقی میکشم .هر روز باید مرحله ب مرحله انجام بدم وگرنه حس کثیفی دارم .😍😍

میشه برا خونه دار شدنم ی صلوات بفرستید آبجی های گلم .ممنونم از همتون 😍😍😊
من ساعت پنج بیدار میشم میرم دوش میگیرم.صبحانه حاضر میکنم.تراسو میشورم و سرویس بهداشتیو برق میندازم.ه ...

بعد شب کی میخوابی که ۵ صبح بیدار میشی😐

من میمیرم صبح زود بیدار شدنی انگار میخوام جون بدم زودم بیدار شم به ظهر نمیرسم از درد بدن و بی حالی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز