دوستای گلم ساینام ازتون خاستم بودم با دعا صلوات تاپیکمو پرازدید کنید

سهیلا زنی ۳۰ ساله ک ۱۰ ساله ازدواج کرده حاصله ازدواحش ی پسره ۸ ساله س،سهلا طی ی سال اخیر با شوهرش خیلی ب مشکل میخورن و هیع بحث و بگو مگو تو خونشون بالا میکشه..در همین حین سهیلا برنامه های مجازی رو تو گوشیش نصب میکنه تا سرگرم شه زیاد ب حرفای همسرش اهمیت نده،خلاصه سهیلا تو اینستا با یکی آشنا میشه ب نام شهاب ک خودشو ب شهاب مطلقه معرفی میکنه ک با پسرش تنها زندگی میکنن این شهابم ک اهله شهر دیگه است و مجرد همسن خوده سهیلا،،روزها ماها میگذره تا ک ی علاقه ای بینشون ب وجود میاد و سهیلا هم ب مرور اخلاقش تند تر عصبی تر در رابطه با شوهرش ب طوری ک هر روزه خدا تو خونه ی بحث جدلی را مینداخت ک بره پیشه خونوادش و طلاقشو بگیره تا جایی ک با شوهرش همبستر نمیشد طی چند روز همین اتفاق هم افتاد همراه پسرش رفت پیشه خونوادش و میگف الا بلا ک باید جدا شیم،و از طرفی هم با شهاب قرار میزاشت تو شهر خودش و همدیگرو میدیدن ووو......دیگه علاقشون بهم شدید شده بود تا جایی ک شهاب سهیلارو ب عنوان یک زن مطلقه معرفی کرده بود ک سهیلام پیرامونه همین با مادرو پدر شهاب خیلی صمیمی رفتار میکرد حتی خانواده شهاب ب سهیلا میگفتن عروسمونه''ولی دریغ از اینکه اصله ماجرارو بدونن...خلاصه ی چن هفته از دعوای سهیلا شوهرش میگذشت ک خانواده پا درمیانی کردندو آشتی دادن و سهیلا ب خونش برگشت ولی همچنان دلش پیشه شهاب بود با شوهره خودش شمشیرو از رو بسته بود،،یک روز ک شوهر سهیلا خونه میمونه وقتی شهاب زنگ میزنه سهیلا نمیتونه جواب بده ک سهیلا قبنا شماره تلفن خونه رو بعش داده بوده و شهابم میبینه خبری از سهیلا نیس ب منزلشون تلفن میکنه ک در همین حین شوهر سهیلا تلفن جواب میده و شهابم میپرسه ک شما کی هستین خونه سهیلا چیکار میکنین و همسر سهیلام میگه اینجا خونمه منم شوهرشم

شما؟

ک شهاب قطع میکنه

فرداش شهاب ب سهیلا زنگ میزنه ازش توضیح میخاد

و سهیلام مجبور میشه همه چیرو براش تعریف کنه اینکه بخاطر کمبود محبت و مشکلات دیگه بهت پناه اوردم و ب دروغ گفتم مطلقه ام اگه میفهمیدی متاهلم باهام نمیموندی  و شهابم بهش میگه تقاص این کارو پس میدی..بعد ی یکسال ک از شهاب دیگه خبری نمیشه و میونه سهیلا  شوهرش خیلی بهتر میشه و اینکه سعی در بهتر کردن رابطشون داشتن،،، شهاب شماره همسره سهیلارو گیر میاره، و تمام چتا عکسا ویسارو براش میفرسته  ک دیگه قیامت میشه برادرای سهیلا وقتی مطلع میشن همشون میریزن خونه سهیلا انقد میزنن ک خون بالا میاره شوهرش چاقو ور میداره ک سرشو شبونه میبرم پسررم ورمیدارم میرم پدرشوهره سهیلا لباس مشکی تنش میکنه ی نیم سکته مادرشوهره ناراحتی قلبی میگیره پسره سهیلا تو همین دعواها زدو خوردا افسرده میشه ترسو سهیلام ک فعلا آوارهس از این خونه ب اون خونه باز بخاطره پسرش همسرش فعلا کاری نداره اما قراره تو داداگاه شهاب سهیلارو بازخاست کنن،،تا حکمشون صادر شه،،،منم فقط فقط ب خاطر اون مادرو پدر پیرو پسر کوچیکش خاستم دعا کنین تا ختم بخیر شه''ببخشید اگه غلط املایی داشتم یا بد داستان بازگو کردم😘😘

ببخشید ک کمی طول کشید من دوتا بچه کوچیک دارم زیاد وقت نمیکنم''سعی کردم منتظرتون نزارم همه رو تو پست اول گزاشتم

اره عزیزم درستشم همینه♥️♥️

@فادیاوفارا   بیا عزیزم

خدا خودش بخیر بگذرونه

برو بالا بخون عزیزم داستانو

دوستان میشه دوستاتونو تگ کنید خیلیا بهم گفتن ولی من خیلیارو نمیشناسم یا تگ میکنم نمیشه

عزیزم فقط بگم ک خیلی خیلی نزدیک