2737
2734
عنوان

امدادهای غیبی..نیروهای ماورایی

| مشاهده متن کامل بحث + 6141 بازدید | 22 پست
کلاس پحجم‌ بودم رفتم دم در آپارتمان دوستم صداش کنم یه زنه وایساده بود گفت بیا این‌کلید و ببر بالا بد ...

خودش گم شه..حتمن یه نقشه ای داشتن😰

چشمان تو آفریقاست.. 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من تو خواب همیشه اتفاق بدی که برام میخواد بی افته رو میبینم و واقعا یه چیز عذاب اوریه چون مدام کابوس ...

خیلی خوبه ک قبلش خبردار میشی منم بعضی خابام میدونم ک اتفاق میافتن..یبار خاب دیدم چادرم چنجاش اندازه تاول سوخته بعد داداشم بهم میگه تو چت شده؟فرداش حالم خیلی بد بود تا شب ک خیلی بد سوختم و داداشم دقیقا اومد پرسید تو چت شده؟صبحشم جای سوختگیام چنتا تاول زده بود..خیلی بد بود 

چشمان تو آفریقاست.. 
2731

هر  انسانی از بدو تولد در کنار خودش روح های محافظ و راهنما داره که معمولا از روح های اجداد ما تا سه نسل قبل هستند . 

اونها حضورشون رو به شکل های مختلف اعلام میکنند از جمله همین موارد که اینجا عنوان شده . 

ذهن اثر انسانها به قدری شلوغ هست که نمی توانند پیام های این روح های مهربان رو بشنوند بنابر این در خواب که جسم و ذهن هیچ فعالیتی ندارند با کمک از تصاویر آشنا و نماد ها پیام شون رو به ما میرسونن. 


منم یه شب رفتم تو اتاق خواب لامپا خاموش بود ،یه حسی بهم گفت بالا رو  نگاه کن لامپه رو روشن کردم،بالای تخت رو نگاه کردم دیدم یه عقربه چسبیده به سقف،

🎀تیکر تولد قلب من،پسر گلم بردیا🎀                                   خدایا خونواده کوچیکمون رو در پناه خودت حفظ کن❤🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷

ما با پدربزرگم تو یه خونه زندگی میکردیم ،اون طبقه پایین بود و ما بالا ، پدر بزرگم سال 84 فوت کرد دیگه طبقه پایین خالی بود ، خونمونم قدیمی و حیاط پردرخت ، مامانمینا یه شب رفتن مهمونی و من تنها موندم خونه دوم دبیرستان بودم اون موقع ، من خوف گرفته بود داشتم از ترس میمردم کل خونه خالی بود و کلا طبقه پایین ما خیلی سنگین بود و ترسناک ،  زنگ زدم به دوستم گفتم تووروخدا بیا من خیلی میترسم تا اون بیاد ، یه دفعه یه صدایی شنیدم  صدای  انگشتر پدربزرگم که همیشه وقتی میومد بالا میخورد به نرده ها و بوی عطری که همیشه میزد ، انگار  اومده بود پیشم که  نترسم و واقعا دیگه نترسیدم اونشب

2738
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز