خواهرم خونه داره شوهرش شاغل بود فلن شوهرش خونس تا کارش درس شه باز بره سرکار اونم میخواست تو این مدت ک شوهرش خونس یجا مشغول شه
دیروز شیفت عصر واسه اولین بار رفت سر یه کاری
پسرشم هنوز حرف نمیزنه خیلی وقت نیس راه افتاده خیلی ب خواهرم وابستس
شوهرش میگفت مریم(خواهرم) رو رسوندمو برگشتم خونه واسه سبحان شیر درست کردم رفتم دسشویی
وقتی برگشتم دیدم نیست
همه جارو گشتم اخر سر دیدم شیشه شیرش دستشه تنهایی ساکت تو کمد دیواری نشسته 😂😂😐
شیرشو بهش دادم خوابید بیدار شد همش دور و برشو نگا میکرد رفت تو اشپز خونه همه جارو گشت بعد رفت اتاقارو گشت حتی کمدارو هم گشت بعد رفت جلوی در دسشویی خوابید از زیر در تو دسشویی رو نگا میکرد ببینه مریم اونجاس یا نه😐😐
خواهرم میگف از سر کار که اومدم پرید تو بغلم هی صورتمو نگا میکرد میخندید دوباره نگام میکرد دسشو میکشید رو صورتمو میخندید فک کرده بود دیگه برنمیگردم
گف گلی گریه کردم دیگه هم نمیرم سر کار 😐
تورو خدا شمام بچه هاتونو تنها نزارین بچه ها خیلی مظلومن باید پیش مامانشون باشن😢😢