2733
2739

سلام بچه ها نمیدونم ازکجا شروع کنم ولی من یه دختر 25 ساله ام که توی سن 18 سالگی ازدواج کردم البته این انتخاب خودم بود و خانوادم راضی نبودن خدا روشکر زندگی بدی هم ندارم چندسال واقعا زحمت کشیدم و درس خوندم و کارای هنری زیادی یاد گرفتم کلا تعریف از خود نباشه با استعدادم و از خونه نشینی بدم میاد 

تو سن 21 سالگی بچه دار شدم و الان دخترم 4 سالشه 

بعد از این همه سال زحمت بعد از قبول شدن دانشگاه برای ارشد همزمان یک کار خوب پیدا کردم و تازگیا مشغول شدم اما مسئولیت هام خیلی زیاد شده هم درس هم سرکار هم دانشگاه هم خونه داریو بچه داری البته خودم کاملا راضیم و از انتخابم اصلا پشیمون نیستم کلا دختر بی جنمی نبودم از اول 

الان جایگاه من از شوهرم بالاتره ولی بخدا اصلا حس برتری و اینا ندارم به هیچ وجه چون گه حمایت اون نبود خیلی اوضاع بد بود 

ولی اون هر روز بهانه میگیره باهام لج میکنه 

منت میزاره که من تورو به اینجا رسوندم و تو جو گیر شدی 

چون من شبا ساعت 10 میخوابم همش باهام دعوا میکنه 

از اول صب که میام شرکت پیام میده و اعصابمو خورد میکنه مدام نق میزنه گیر میده 

جالبه که خودش رضایت داشت من اومدم اینجا الان پشیمون شده 

از رشد کردن من خوف داره و این عذابم میده

همش میگه اخر عاقبت نداری خواب دیدم با یه نفری و از این حرفای حال به هم زن 

دیشب دیگه انقدر روم فشار بود و اذیت کرد زدم به سیم آخر و گفتم دیگه خستم کردی من هزارتا مسئولیت دارم و توام همش نق به جونم میزنی از آهن که نیستم ولی اصلا حرف تو گوشش نمیره دیشب تا صب گریه کردم و خدا میدونه فقط صب با چه حالی اومدم سرکار 

بخدا دیگه بریدم از دستش اصلا درکو شعور نداره بفهمه من خودم چقدر تو فشارم از صد جا باید حرف بکشم 

میگه من وقتی حوصله ندارم حالم بده توام باید همینجوری بشی چرا تو کیف کنی 

اخه این حرفه تو روخدا 

خواهش میکنم اگه تجربه دارید بگید من با این رفتاراش چیکار کنم اصلانم اشتباهاتشو قبول نداره همش منو مقصر میدونه با دلایل بچگانه که وقتی بهش میگم خودشم میفهمه چیزی نمیگه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

ببين هيچ مشكلي غير قابل حلي نيست!

چيزي ك واضحه اينه ك دوستت داره!و حسوده!و اين كارا از سر حسوديه

هي تاكيد كن ك عزيزم من هرچي پيشرفت كردم مديون توام❤️و اينا..زبون بريز براش:))

بعدم ي مرخصي كوچيك از سر كارت بگير چن روز نرو  بگو حتي اگر تو نخواي نميرم(الكي مثلا)ولي تو خونه روحم ازرده ميشه و فلان..

بهش بيشتر محبت كن ك فك نكنه جايگاهش اومده پايين

پاداش ایمان(قانون جذب) و تجسم خلاق،ظهورش تو زندگیته  

ترسیده فقط همین 

ادم کوچک طبع  از کنار ادم بزرگ و پرتلاش بودن میترسه و این طبیعیه 

بهش اطمینان خاطر بدی درست میشه 


واقعیت این است که مابرای رنج کشیدن متولد شده ایم اما به دنبال لذت میگردیم.پس تنها راه ادامه دادن لذت بردن از رنج هاست 
ببين هيچ مشكلي غير قابل حلي نيست! چيزي ك واضحه اينه ك دوستت داره!و حسوده!و اين كارا از سر حسوديه ه ...

بخدا اصلا بهش بی توجهی نمیکنم اتفاقا خیلیم دختر عاطفی هستم و بهش محبت میکنم و انگار کور شده

2738

اون تو کاراش داره بهت میگه از تو توجه بیشتری میخواد . خلق و خوی مرد اینطوریه ک دوست داره در هر شرایطی برتر از زن باشه.حالا هر چقدم تو بگی بخدا من خودمو برتر نمیدونم و این حرفا . مرد دوس داره در هر شرایطی مرد باشه . اون فقط زورش گرفته و از تو میخواد بیشتر بخاطر اینکه نقش های مردونه داشته باشی بیشتر زن باشی براش . پیشنهاد من اینه که یک روز رو کلا اختصاص بده به همسرت و اون روز روز به بهترین نحویی ک اون دوست داره باهاش باش .و در اخر از زحماتی ک برات کشیده تشکر کن تا حس برتر رو به اون بدی و تو حرفات بگو ک جایگاه الان تو بخاطر وجود و حمایت همسرت بوده . در کل زندگی هم نقش زن و مادر بودنت رو پر رنگ تر از نقش بیرونت بکن. واقعا ۱۰ خوابیدن خیلی زور داره هر چند ک توام خسته ای 

خدا با من است 
اون تو کاراش داره بهت میگه از تو توجه بیشتری میخواد . خلق و خوی مرد اینطوریه ک دوست داره در هر شرایط ...

اخه هر روز 6 صب باید بزنم بیرون تا 5 غروب عزیزم خیلی بدنم اذیت میشه

گناه من چیه  این همه منت سرم میزاره و خارم میکنه

هیچ گناهی نداری .خیلیم ادم شجاع و صاحب اراده ای هستی ولی ایشون وقتی با یه ادم هجوه ساله ازدواج میکرد فکرشم نمیکرد همچین جنمی ازش ببینه اینه که حالا جا خورده و به جای اینکه بهت افتخار کنه میترسه از دستت بده 

قانعش کن که دوستش داری اونوقت اونم اروم میشه

واقعیت این است که مابرای رنج کشیدن متولد شده ایم اما به دنبال لذت میگردیم.پس تنها راه ادامه دادن لذت بردن از رنج هاست 
ترسیده فقط همین  ادم کوچک طبع  از کنار ادم بزرگ و پرتلاش بودن میترسه و این طبیعیه  ...

من لالن به هیچ عنوان نمیتونم سمتش برم چون واقعا اشتباهی نکردم بهشم گفتم من اندازه یخدا دوست دارم و دلم برات تنگ میشه ولی توام عادت میکنی بیا همدیگرو درک کنیم و ساعاتی که با همیم به خوشی بگذرونیم ولی اصلا حلیش نشد دیگه چندبار غرورمو له کنم وقتی اون یک قدم برنمیداره

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز