ی بار یتیمچه گذاشته بودم
شوهرم زود اومد خونه
منوبچم تو اتاق داشتیم بازی میکردیم
شوهرم اومد تو اتاق سلام واحوالپرسی
گفت هوا نشو امروز بیغذا شدیم همینکه پریدم توهال دیدم واویلاااا بوی سوختگی وحشتناکی میاد
تادوروز ناراحت بودم شوهرم همش میگفت بیخیال مگه چی شده
بار اول و آخرم بود البته ایشالله