فکر کنم مدال طلای الکی غش کردن و باید به من بدید
یه بار از دست مادرشوهرم حرص خوردم الکی غش کردم همسرم ترسیده بود اومد بالا سرم منم خیلی جدی بودم و نخندیدم اونم نامردی نکرد زنگ زد آمبولانس اومد نگهبان و کل مجتمع تو خونه بودند منم دیگه دیدم جدی شد قشنگ به نقش بازی کردن ادامه دادم
تو بیمارستان یه آمپول بهم زدند خدا ازشون نگذره وحشتناک بود حالت خفگی و ضعف شدید تو پاهام حس میکردم . بلند شدم از رو تخت و گفتم من اینجا نمیمونم . یه ملحفه نو هم برده بودم تو بیمارستان گذاشتم و فرار کردم ولی درس شد دیگه غش نکنم