2733
2734
عنوان

روزهای بعد از طلاق و ازدواج مجددم

8131 بازدید | 82 پست

آن روز گرم تابستان..دهم تیرماه را هرگز از یاد نخواهم برد.. روز خداحافظی با عشقی‌که میدانم همیشه جایش در قلبم باقی میماند..حتی اگر از او‌متنفر شده باشی..در حقیقت تنفر یک نوع عشق است..وقتی معشوق میرود برای همیشه یک رد پایی در قلب عاشق بر جای میگذارد..و فراموش کردنی در کار نیست..حقیقت طلاق را هیچ وقت از یاد نخواهی برد..بلکه برایت به مرور زمان عادی میشود..رفتن ها هم عادی میشوند ولی هیچ وقت گذشت زمان درد را درمان نمیکند..هرگز...هرگز آن آدم سابق پیش از طلاق نخواهی شد..باید این را بپذیری ..بله من ندا در تیر ماه از اشکان جدا شدم..آن روز را خوب به خاطر دارم..به من تماس گرفتند و گفتند تمام شد..آن لحظه غم انگیزترین لحظه زندگیم بود..من خودم در محضر حضور نداشتم..تا آن روز من هرگز رفتن اشکان را باور نداشتم هر روز و هر لحظه منتظر برگشتنش بودم..اشکان درس بزرگی در زندگی به من داد.که هرگز از روی ظاهر به کسی اعتماد نکنم..ملاک سنجش آدمها بر مبنای عقل باشد نه احساس.. بعد از طلاقم من به معنای دیگری از زندگی رسیدم..معنایی که خدا برایم در لحظه لحظه زندگیم جاری کرد..تا منو وارد مسیر بهتری کنه ..من از طرف اشکان سیلی خوردم نامردی دیدم تا محکم بشم و بتونم روی ناملایمات زندگی رفتار عاقلانه تری داشته باشم و ازدواج دومم از روی عقل باشه نه قلب...من به این دید به طلاقم نگاه میکنم..به تاریخ ۱۰مهر ساعت ۴بعدازظهر من از اشکان جدا شدم آن روز گریه کردم با صدای بلند..به یاد تمام نداها و به یاد تمامی عشاق نرسیده به معشوق..اشک ریختم ..یک ساعت دو ساعت یک شبانه روز...دو هفته ..ولی هیچ‌وقت نگذاشتم جز خدا کسی اشکهایم‌را ببیند..جلوی خانواده ام‌تظاهر به شادی میکردم و‌آن ها هم‌از خوشحالی من خوشحال بودند نخواستم با ناراحتیم باز هم نمک‌روی زخمشان بپاشم که نباشد ذره ای ناراحتی به خاطر طلاق یکدانه دخترشان داشته باشند ..خوشبختانه خانواده من خیلی کمکم کردند با وجود مخالفتشان با این ازدواج هرگز ملامتم نکردند و بسیار روشنفکرانه عمل کردند پدرم به من گفت طلاق گاهی بهترین راه برای یک انسانه شریفه که حاضر نیست تن به ذلت بده..دوستان هرگز جلوی پدر و‌مادرتان خودتان را ناراحت نشان ندهید که نابودشان میکنید..شما اگر خوشحال باشید حداقل مرهمی روی زخمشان میشوید و آن ها هرگز بابت شما نگران نمیشوند قوی باشید خداوند نجاتتان میدهد ..بگذریم..به تدریج حالم داشت بهتر میشد..دو ماه..دو سال....باز هم بهتر شدم..اشک ها تمام نشد باز هم اشک بود برای ریخته شدن در فراق اشکان و نابودی زندگیم...ولی عاقلتر شدم ولی در این اشک ها خدا را یافتم..خدایی که هربار فریاد میزد نگران نباش من فقط مرا بخوان تا اجابتت کنم..خدا را خواندم صدایش زدم دستم را گرفت به یک چشم بر هم زدن بلندم کرد..بله چنان بلندم کرد که هیچ کس در مخیلش نمیگنجید..یک موفقیت تحصیلی بزرگ..من در مقطع دکترا پذیرفته شده بودم..منی که میخواستم از ادامه کارشناسی ارشد سرباز بزنم و ترک تحصیل کنم ..منی که همه چیز را تمام شده میدانستم..براستی یک‌معجزه بود..قبولی در دکترا..یک آرزو یک رویا...فقط خواست خدا بوده و بس و من هیچ نقشی در این موفقیت نداشتم..خدا اگر دری ببندد دروازه ای میگشاید..صدایش را در لحظه لحظه زندگی بعد از طلاقم میشنیدم ای بنده ی من..ترسان و نگران نباش که آینده تو در دستان من است..از جایی که فکرش را نمیکنی به تو خیر میرسانم..و رساند این چنین موفقیت عظیمی فقط از دستان قدرتمند خدا ممکن بود..و در نهایت مهمترین معجزه ی زندگیم که میدونم خیلی ها دوست دارید بدونید ازدواج دومم..درست در همان روز جدایی ام دقیقا بعد از ده دقیقه از اخرین تماسم با وکیل که گفت تمام شد..تلفنم زنگ خورد با آن حالت گریه کردنم تلفن را جواب دادم..دختر عمویم بود ..سلام و احوالپرسی و بعد خواستگاااری!!!!باورتان میشود..درست شنیدید او از من خواستگاری کرد برای برادرش ..پسری که در دامن مادر خودم بزرگ شده بود و همبازی و برادر دوم برادرهایم بود..قلبم تالاپ و تولوپ..زبانم از سخن گفتن عاجز..باورم نمیشد همچین معجزه ای ..درست بعد از خطبه طلاقم..خدا او را برایم فرستاد..بعد ها فهمیدم او‌اصلا نمیدانسته که همان روز من طلاق گرفته بودم..و خیلی اتفاقی زنگ زده بودند..بله من بعد از یکسال از گذشت طلاقم با پسرعمویم ازدواج کردم..پسری که تا قبل از من ازدواج نکرده بود..دو سال است که ازدواج کردم و به جرات میگویم هرگز مردی با این همه ایثار ندیده ام..هنوز هم افسردگیم کاملا درمان نشده و بقایای رنج های جداییم گاهی اوقات اذیتم میکنه ولی مهم اینه که گذشت و من دیگه در اون زندگی نیستم ..الهی شکر الهی شکر
این هم داستان زندگی من...در همه راه هایت خدا را بشناس..او راهت را هموار خواهد کرد..یا حق




بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز